راویانلغتنامه دهخداراویان . (اِخ ) دهی از دهستان قطور بخش حومه ٔ شهرستان خوی ، واقع در 46هزارگزی جنوب باختری خوی و 8500 گزی جنوب راه ارابه رو قطور بخوی . این ده در دره واقع شده و هوای آن سردسیر و سالم و سکنه ٔ آن <span class="h
راهوانلغتنامه دهخداراهوان . (ص مرکب ) راهبان . راهدار. پاسبان راه . (ناظم الاطباء). راهبان ، یعنی پاسبان راه . (از شعوری ج 2 ورق 11). راهبان که به معنی محافظ راه باشد. (آنندراج ). || پاسبان دشمن یا دزد. || باج گیرنده . (ناظم ال
رحوانلغتنامه دهخدارحوان . [ رَ ح َ ] (ع اِ) به صیغه ٔ تثنیه ، دو سنگ آسیا. (ناظم الاطباء). تثنیه ٔ رَحا (رَحی ̍). (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قسطلیلغتنامه دهخداقسطلی . [ ق َ طَ ] (اِخ ) حسن بن علی ازدی ، مکنی به ابوعبدالغنی . از راویان است . وی از مالک و راویان ثقه ٔ دیگرروایت کند و در احادیث آنان وضع نماید. (اللباب ).