راودفرهنگ فارسی عمید۱. زمین پشتهپشته و پرآبوعلف؛ زمین پست و بلند که گیاه بسیار در آن روییده باشد.۲. سبزهزار؛ چراگاه.
راودلغتنامه دهخداراود. [ وَ ] (اِ) زمین پست و بلند و پشته پشته ٔ پر آب و علف . (برهان ) (آنندراج ) (اوبهی ) (جهانگیری ) (از صحاح الفرس ) (رشیدی ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ اسدی ) : فسیله به راود همی داشتی شب و روز در دشت بگذاشتی . فردوس
راویدلغتنامه دهخداراوید. (اِ) راویز. گیاهی است که اشترغاز نامند. (از شعوری ج 2 ورق 4). || ریشه ٔ درختی است بنام انگدان که دارای صمغ نیز میباشد. (از شعوری ج 2 ورق 4</
راگوتنلغتنامه دهخداراگوتن . [ گ ُ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) مرد کوچک اندام و بدریخت که قیافه ٔ خنده آور داشته باشد. این کلمه مأخوذ است از راگوتن که نام یک تن رومی مضحک بوده است .
راهنمای گویای تعاملیinteractive voice responseواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای بهعنوان مخاطب تماس که فهرستی از گزینههای عددی مربوط به خدمات را برای تماسگیرنده میخواند تا او شمارۀ خدمات موردنظرش را از میان آنها انتخاب کند اختـ . راگوت IVR
راگوتنلغتنامه دهخداراگوتن . [ گ ُ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) مرد کوچک اندام و بدریخت که قیافه ٔ خنده آور داشته باشد. این کلمه مأخوذ است از راگوتن که نام یک تن رومی مضحک بوده است .
دراگوتلغتنامه دهخدادراگوت . [ دْرا / دِ ] (اِخ ) (در مآخذ اروپائی ) شهرت طورغود علی پاشا دریازن ترک . از 1553 م . بین دریازنانی که در دریای اژه به کشتی های ونیزی دستبرد می زدند، شهرت یافت . جنووائی ها در <span class="hl" dir="l