تیزاب سلطانیaqua regiaواژههای مصوب فرهنگستانمایع بسیار خورنده و دودکنندهای که از یک قسمت نیتریکاسید و سه قسمت هیدروکلریکاسید تشکیل شده است و با تمام فلزها ازجمله طلا و نقره واکنش میدهد
راعیةلغتنامه دهخداراعیة. [ ی َ ] (ع ص ) مؤنث راعی . ج ، رواعی . (المنجد). رجوع به راعی شود. || (اِ) اول پیری . (آنندراج ).- راعیة الاتن ؛ نوعی از ملخ . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).- راعیة الخیل ؛ مرغی است . (از متن اللغ
راعیةلغتنامه دهخداراعیة.[ ی َ ] (اِخ ) صنفی از یهود منسوب به مردی راعی نام . (مفاتیح العلوم ). فرقه ای از یهود، این گروه منسوبند بیکی از آن گروه که از میان ایشان بیرون آمد و دعوی های عظیم کرد. (بیان الادیان ). و رجوع به راعی شود.
پیراههلغتنامه دهخداپیراهه . [ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ) آنچه بدان زینت افزاید. و زینت و نیکویی . (شرفنامه ).
راههلغتنامه دهخداراهه . [ هََ / هَِ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به راه . (ناظم الاطباء). راه مثل چارراهه . (فرهنگ نظام ).- آب راهه ؛ راه آب و مجرای آب و نهر. (ناظم الاطباء).|| گذرگاه سیل . || سیلاب .
رایعةلغتنامه دهخدارایعة. [ ی ِ ع َ ] (ع ص ) رائعه . رایعه . مؤنث رایع. (رائع). زنی که مردم از زیبائی و خوبی دیدار او بشگفت آیند. (از اقرب الموارد). رجوع به رایع و رائعة شود.
رایعةلغتنامه دهخدارایعة. [ ی ِ ع َ ] (اِخ ) رائعة. آبی است میان امره و ضریه مر بنی عمیله را. (منتهی الارب ).
رایعةلغتنامه دهخدارایعة. [ ی ِ ع َ ] (اِخ ) موضعی در مکه که گویند قبر آمنه مادر حضرت رسول (ص ) در آنجاست . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (منتهی الارب ).
رایعةلغتنامه دهخدارایعة. [ ی ِ ع َ ] (اِخ ) جایگاهی است در مکه ، بنا بر قولی آبی است در سمت راست راه بنی عمیلة، بنا بر قولی دیگر منزلی است در راه بصره بسوی مکه . بعضی گفته اند ضریه است . (از معجم البلدان ).