رباخورلغتنامه دهخدارباخور. [ رِ خوَرْ/ خُرْ ] (نف مرکب ) رباخوار. رباخواره : رباخواری مکن این پند بنیوش که با شیر رباخور کرد خرگوش .نظامی .و رجوع به رباخوار و رباخواره و ربا شود.
رباخوارلغتنامه دهخدارباخوار. [ رِ خوا / خا ] (نف مرکب ) سودخوار. پاره خور.(یادداشت مرحوم دهخدا). فزونی خوار. زیادتی خوار. خورنده ٔ سود مرابحه . پول رباخوار. (ناظم الاطباء). کسی که در دادوستد ربا میگیرد. (ناظم الاطباء) : رباخواری از نر
ربا خوردنلغتنامه دهخداربا خوردن . [ رِ خوُرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) رباخواری . خوردن پول ربا. استفاده از پول ربا. و رجوع به ربا و رباخوار و رباخواره و رباخور شود.
سودخورلغتنامه دهخداسودخور. [ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) رباخور. (ناظم الاطباء) : دید یکی سودخور نامش لاوی نشسته . (دیاتسارون ص 52). با سودخوران وبا گنهکاران میخورد و می آشامد. (دیاتسارون ص <span class="hl