رباح بن ربیعلغتنامه دهخدارباح بن ربیع. [ رَ ح ِ ن ِ رَ ] (اِخ ) یا رباح بن الربیع الاسیدی . صحابی است ، یا ریاح است . (منتهی الارب ). برادر کاتب حنظلةبن الربیع. از صحابه است که بعدها در بصره سکونت گزیده و برخی احادیث نقل کرده است . (از قاموس الاعلام ترکی ) (از الاصابة ج 1</
رباعیلغتنامه دهخدارباعی . [ رَ عی ی ] (ع اِ) ج ِ رَبْعیّة، بمعنی جنگی که در بهار درگیرد. (از اقرب الموارد).
رباحیلغتنامه دهخدارباحی . [ رَ ] (اِخ ) محمدبن سعد. نحوی و لغوی و شاعر که بسبب انتساب به شهرحیان ، حیانی نیز گفته شده است . (از معجم البلدان ).
رباعیلغتنامه دهخدارباعی . [ رَ عی ی ] (ع اِ) ج ِ رَبْعیّة، بمعنی جنگی که در بهار درگیرد. (از اقرب الموارد).
رباعیلغتنامه دهخدارباعی . [ رَ ] (اِخ ) ابراهیم بن احمدبن حسن مکنی به ابواسحاق . از فقهای داودیان . وی در نیمه ٔ اول قرن چهارم هجری میزیسته و در مصر درگذشته است . کتاب الاعتبار فی ابطال القیاس از اوست . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ابواسحاق ابراهیم بن ... شود.
رباعیلغتنامه دهخدارباعی . [ رَ ] (ع ص ، اِ) آنکه دندانهای رباعیة را افکنده باشد. ج ، رُبعْ، رُبُع، رُبَع، رِباع ، رِبْعان . (از ناظم الاطباء). ج ، رِباع ، رُبْع، رُبَع، رِبْعان ، اَرباع . (از متن اللغة). رجوع به کلمات مذکور شود. || گوسپند سه ساله که پا در چهارم نهاده باشد. (از منتخب اللغات ) (
رباعیلغتنامه دهخدارباعی . [ رُ ] (اِخ ) شیخ رباعی مشهدی . صادقی کتابدار گوید: درویشی و ریاضت کشی داشت و مقبول سلطان ابراهیم میرزا، بلکه میرزا منظور وی بود. از درویشی خالی نبود و از اقسام شعر به رباعی نامیده شد. این رباعی ها از اوست :ای گل دلم از تو گو ندیم غم باش محروم ز وصل غیر و گو م
رباعیفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه از چهار جزء تشکیل شده باشد؛ چهارتایی.۲. (اسم) (ادبی) شعری متشکل از چهار مصراع که مصراع اول و دوم و چهارم آن همقافیه و بر وزن «لا حول و لا قوة الا بالله» باشد و ممکن است مصراع سوم آن نیز با دیگر مصراعها همقافیه باشد، مانند این شعر: خط یافته بر دایرۀ حسن تو راه / یا مور احاطه کرده بر