ربیثیلغتنامه دهخداربیثی . [ رِب ْ بی ثا ] (ع ص ) ربیثا. کار بازدارنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ربیثیلغتنامه دهخداربیثی . [ رِب ْ بی ثا ] (ع مص ) ربث . بازداشتن کسی از حاجت خود. (ناظم الاطباء). || (ص ) آنچه شخصی را از چیزی بازمی دارد، و آن در اصل مصدر است . (از اقرب الموارد).
بیربطیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه طی، منطق نداشتن، تناقض، منطق سوفسطایی فقدان کاربرد، عدمکاربرد، بیمعنایی، پوچی، بیهودگی انقطاع عدم اهمیت
فعل ربطیcopula, linking verb, copulative verbواژههای مصوب فرهنگستانفعلی که نشاندهندۀ رابطۀ اسناد میان نهاد و گزاره است متـ . فعل اسنادی
بربطیلغتنامه دهخدابربطی . [ ب َ ب َ ] (ص نسبی ) که بربط سازد ویا نوازد. بربطزن . بربطنواز. بربطسرای : زهره گر در مجلس بزمت نباشد بربطی در میان اختران چون زاد فی الطنبور باد.انوری .
بیربطیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه طی، منطق نداشتن، تناقض، منطق سوفسطایی فقدان کاربرد، عدمکاربرد، بیمعنایی، پوچی، بیهودگی انقطاع عدم اهمیت
فعل ربطیcopula, linking verb, copulative verbواژههای مصوب فرهنگستانفعلی که نشاندهندۀ رابطۀ اسناد میان نهاد و گزاره است متـ . فعل اسنادی