رثیلغتنامه دهخدارثی . [ رَث ْی ْ ] (ع مص )گریستن بر مرده و برشمردن نیکوییهای او را. (از اقرب الموارد). گریستن مرده را و ستایش نمودن بر وی و در آن نظم آوردن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). مرده ستودن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). مرثیت گفتن . (مصادراللغة زوزنی ). رثاء. رثایت . مرثاة. مرثی
چرتیلغتنامه دهخداچرتی . [ چ ُ] (ص نسبی ) منسوب به چرت . کسی که چرت میزند. (ناظم الاطباء). چرت زننده . آنکه همواره در حال چرت زدن است .
رطءلغتنامه دهخدارطء. [ رَطْءْ ] (ع مص ) آرمیدن با زن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || ریخ زدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || لازم گردانیدن قوم را ناپسند؛ رطاء القوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). واداشتن قوم را به چیزی که دوست ندارد. (از اقرب الموارد).
رثیةلغتنامه دهخدارثیة.[ رَ ث َ ی َ ] (ع اِمص ) گولی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گولی و سستی . (از اقرب الموارد).
رثیةلغتنامه دهخدارثیة. [ رَث ْ ی َ ] (ع مص ) بازداشتن التفات بجهت کلانسالی یا دردی یا ضعفی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
رثیاتلغتنامه دهخدارثیات . [ رَ ث َ ] (ع اِ) ج ِ رَثْیة.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به رثیة شود.
رثیئةلغتنامه دهخدارثیئة. [ رَ ءَ ] (ع اِ) ماست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و فی المثل : الرثیئة تفتاء الغضب ؛ در حق کسی است که خشم را به یافتن چیزی فروخورد، و منه : هو اشهی اًلَی ّ من رثیئة. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || شیر تازه و شیر ترش مخلوط به هم . (ناظم الاطباء). || (ا
رثیثلغتنامه دهخدارثیث . [ رَ ] (ع ص ) کهنه . || مجروح با اندک جان . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خسته و جریح به اندک جان . (ناظم الاطباء).
مرثاةلغتنامه دهخدامرثاة. [ م َ ] (ع مص ) رثی . رثاء. رثایة. مرثیة. بر مرده گریستن و محاسن او را برشمردن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به رثاء و مرثیة شود.
تقدمدیکشنری عربی به فارسیجلو رفتن , جلو بردن , پيشرفت , مساعده , ترقي , ترفيع , سهم الا رثي که در زمان حيات پدر به فرزندان مي دهند , پيش قسط , سوق دادن , منجر شدن , پيش افت , تقدم , پيشرفت کردن
مرثیةلغتنامه دهخدامرثیة. [ م َ ی َ ] (ع مص ) مرده ستودن و رحمت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). رثاء. رثی . رثایة. مرثاة. گریستن بر مرده و برشمردن و ذکر محاسن وی . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به مرثیه و مرثیت شود. || در عزای مرده شعری سرودن . (از اقرب الموارد). رجوع به مرثیت و مرثیه شود
رثالغتنامه دهخدارثا.[ رِ ] (ع مص ) مصدر بمعانی رَثْی . (منتهی الارب ). گریستن بر مرده . (از ناظم الاطباء). گریه کردن بمرده . گریه کردن بمرده با نام بردن نیکوییهای او. (از اقرب الموارد). برای مرده زبان گرفتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || ستایش مرده در شعر. (از ناظم الاطباء). مرده را بصفات نیک ا
رثایةلغتنامه دهخدارثایة. [ رِ ی َ ] (ع مص ) مصدر بمعانی رثی . (منتهی الارب ). گریه کردن بر مرده و شمردن محاسن وی . (از اقرب الموارد). گریستن برای میت و ستایش نمودن آن . (آنندراج ). رثاء. (ناظم الاطباء). رجوع به رثاء شود. || بنظم آوردن ستایش مرده را. (آنندراج ). نظم کردن شعری درباره ٔ مرده . (ا
رثیةلغتنامه دهخدارثیة.[ رَ ث َ ی َ ] (ع اِمص ) گولی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گولی و سستی . (از اقرب الموارد).
رثیةلغتنامه دهخدارثیة. [ رَث ْ ی َ ] (ع مص ) بازداشتن التفات بجهت کلانسالی یا دردی یا ضعفی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
رثیاتلغتنامه دهخدارثیات . [ رَ ث َ ] (ع اِ) ج ِ رَثْیة.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به رثیة شود.
رثیئةلغتنامه دهخدارثیئة. [ رَ ءَ ] (ع اِ) ماست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و فی المثل : الرثیئة تفتاء الغضب ؛ در حق کسی است که خشم را به یافتن چیزی فروخورد، و منه : هو اشهی اًلَی ّ من رثیئة. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || شیر تازه و شیر ترش مخلوط به هم . (ناظم الاطباء). || (ا
رثیثلغتنامه دهخدارثیث . [ رَ ] (ع ص ) کهنه . || مجروح با اندک جان . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خسته و جریح به اندک جان . (ناظم الاطباء).
حرثیلغتنامه دهخداحرثی . [ ح َ رِ ] (اِخ ) عیسی بن ابی زبیر، مکنی به ابواسد. ابن ماکولا او را یاد کرده . (سمعانی ).
حرثیلغتنامه دهخداحرثی .[ ح َ رَ ] (اِخ ) محمد لبیب بن عبدالمؤمن بن لبیب مصری . حساب فرائض میدانست و میگفتند رأی خوارج داشت .
حسین حارثیلغتنامه دهخداحسین حارثی . [ ح ُ س َ ن ِ رِ ] (اِخ ) ابن عبدالصمدبن محمدبن علی بن حسین بن محمدبن صالح عاملی جباعی همدانی ملقب به عزالدین . وی پدر شیخ بهائی است و در علوم زمان دست داشت . وی در اول محرم 918 هَ . ق . 1512/ م
خرثیلغتنامه دهخداخرثی . [ خ ُ ثی ی ] (ع اِ) اثاث البیت . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). قماش خانه . (مهذب الاسماء). ج ، خراثی . || ردی ترین متاع . || ردیترین غنیمت . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).