رحضةلغتنامه دهخدارحضة. [ رَ ح َ ض َ ] (اِخ ) خفاف بن ایمأبن رحضة. صحابی است غفاری . (منتهی الارب ).
رعدهلغتنامه دهخدارعده . [ رَ دَ / دِ ] (ع اِ) رَعدَة. لرزه . جنبش . تشنج . (فرهنگ فارسی معین ). رعشه . لرزه . لرز. ارتعاش . ارتعاد. لرزش . اضطراب و آن مقدمه ٔ رعشه باشد. (یادداشت مؤلف ).
رعدةلغتنامه دهخدارعدة. [ رِ دَ] (ع اِ) رَعدَة. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (یادداشت مؤلف ). لرزه ای که از ترس و جز آن عارض شود. (از اقرب الموارد). رجوع به رَعدَة شود.
رهیدهلغتنامه دهخدارهیده . [ رَ دَ / دِ ] (ن مف / نف )نجات یافته . خلاص شده . (فرهنگ فارسی معین ). فائز. مستخلص . (یادداشت مؤلف ). منجو. (منتهی الارب ): انهیار؛ رهیده شدن . انقیاص ؛ رهیده شدن . انبشاق ؛ رهیده شدن بندآب . (تاج
رهیدةلغتنامه دهخدارهیدة. [ رَ دَ ] (ع ص ، اِ) زن جوان نازک اندام تازه روی . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || نوعی از طعام که از گندم کوفته و شیر ترتیب دهند. (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
ریهیدهلغتنامه دهخداریهیده .[ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) افتاده و ساقطشده . (ناظم الاطباء). افتاده . (برهان ) (انجمن آرا) (از آنندراج ).- ریهیده شدن ؛ ریخته شدن . (یادداشت مؤلف ). تهور. (تاج المصادر بیه
مرحضةلغتنامه دهخدامرحضة. [ م ِح َ ض َ ] (ع اِ) آبدست دان . (منتهی الارب ). ظرفی که در آن وضو می گیرند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مرحاض . مغتسل . (متن اللغة). کنیف . (از اقرب الموارد).
مرحضةلغتنامه دهخدامرحضة. [ م ُ ح َ ض َ ] (ع ص ) تأنیث مُرْحَض : ثیاب مرحضة؛ جامه های شسته . (از منتهی الارب ). و رجوع به ارحاض و نیز رجوع به مرحَض شود.