پرخاشلغتنامه دهخداپرخاش . [ پ َ ] (اِ) بمعنی خصومت و جنگ و جدال باشد و آنرا بعربی وغا گویند و خصومت زبانی را هم گفته اند. (برهان ). جنگ و جلب باشد به سخن و به کردار. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ). حرب و جنگ باشد به سخن و به کردار. (اوبهی ). جنگ و خصومت و در فرهنگ ابراهیم شاهی به بای موحده آمده است . (
پرخاشفرهنگ فارسی عمید۱. درشتی و تندی از روی خشم؛ عتاب: ◻︎ چو پرخاش بینی تحمل بیار / که سهلی ببندد در کارزار (سعدی: ۱۲۳).۲. [قدیمی] جنگوجدال؛ کارزار؛ پیکار.⟨ پرخاش کردن: (مصدر لازم)۱. درشتی کردن؛ تندی کردن.۲. سخن درشت گفتن.۳. [قدیمی] پیکار کردن.
رخائصلغتنامه دهخدارخائص . [ رَ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رَخِصة، به معنی انگشت نازک . (آنندراج ). ج ِ رَخْصة (شذوذاً). (از منتهی الارب ). ج ِ رَخْصة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به رَخْصة شود.
رخاصةلغتنامه دهخدارخاصة. [ رَ ص َ ](ع مص ) رُخوصة. نرم شدن و نازک گردیدن بدن . (ناظم الاطباء). مصدر است از رخص . (منتهی الارب ). نرم و نازک شدن . (آنندراج ). نعومت و نرمی . (از اقرب الموارد).
رخاصةلغتنامه دهخدارخاصة. [ رَ ص َ ](ع مص ) رُخوصة. نرم شدن و نازک گردیدن بدن . (ناظم الاطباء). مصدر است از رخص . (منتهی الارب ). نرم و نازک شدن . (آنندراج ). نعومت و نرمی . (از اقرب الموارد).
فورخاصلغتنامه دهخدافورخاص . (اِخ ) دهی است از بخش درمیان شهرستان بیرجند که دارای 246 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
استرخاصلغتنامه دهخدااسترخاص . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ارزان دیدن . ارزان شمردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ارتخاص . || ارزان خواستن . (منتهی الارب ). ارزان خریدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). رخصت خواستن . (غیاث ). طلب رخصت کردن .
ارخاصلغتنامه دهخداارخاص . [ اِ ] (ع مص ) رخصت کردن . اذن دادن . اجازه دادن . روا شمردن . دستوری دادن . || ارزان گردانیدن . (منتهی الارب ). ارزان کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ارخاس . فراخ و ارزان کردن نرخ . (زوزنی ). || ارزان خریدن . (منتهی الارب ). || ارزان یافتن . || ارزان شمردن . (منتهی الار
ترخاصلغتنامه دهخداترخاص . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اربقایی است که در بخش سرولایت شهرستان نیشابور و 14هزارگزی جنوب باختری چکنه بالا واقع است . جلگه ای است معتدل و 174 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصولش غلات و شغل اهالی زر