لغتنامه دهخدا
رخشا. [ رَ ] (نف ) رُخْشا. تابان و روشن و درخشنده . (ناظم الاطباء). صفت مشبهه از رخشیدن . (فرهنگ نظام ). رخشان بود. (لغت فرس اسدی ). رخشنده و تابنده . (انجمن آرا) (آنندراج ). رخشان و رخشنده و تابان باشد و بضم اول نیز گفته اند. (برهان ). رخشنده . (از فرهنگ خطی ) (از فرهنگ جهان