یرخملغتنامه دهخدایرخم . [ ی َ خ ُ ] (ع اِ) کرکس نر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یرخوم . و رجوع به یرخوم شود.
پرخملغتنامه دهخداپرخم . [ پ ُ خ َ ] (ص مرکب ) پر ماز. پر شکن . پر پیچ . پرتاب . خم اندر خم : آویختی آفتاب را دوش از سلسله های جعد پرخم . خاقانی .|| کنایه است از مبالغه در تحریرات دلاویز موسیقی . (غیاث اللغات بنقل از شرح خاقانی ) (؟
رخملغتنامه دهخدارخم . [ رَ ] (ع مص ) رَخَم . زیر بال گرفتن مرغ بیضه ٔ خود را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). در کنار گرفتن مرغ بیضه ٔ خود را.(از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || بازی کردن زن با بچه ٔ خود: رَخَمَت المراءة ولدها رَخْماً و رَخَماً. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم
رخیملغتنامه دهخدارخیم . [ رَ ] (ع ص ) کلام نرم و آسان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخن نرم و آسان . (از اقرب الموارد). || جاریة رخیم ؛ دختر نرم و آسان گوی و سست آواز.(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). دختر نرم و آسان گوی . (از اقرب الموارد). و رجوع به رخیمة شود. مرد نرم آواز و ضعیف
رخیمةلغتنامه دهخدارخیمة. [ رَ م َ ] (ع ص ) جاریة رخیمة؛ دختر نرم و آسان گوی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). و رجوع به رخیم شود.