رزنینلغتنامه دهخدارزنین . [ رَ ] (اِ) به معنی رزفین . (از شعوری ج 2 ص 19).آنچه بدان در را بندند. (ناظم الاطباء) : سخن زن را مؤثر چون نباشدشود شوهر چو رزنین بر در خود. ؟ (ا
رازنانلغتنامه دهخدارازنان . (اِخ ) در نزهة القلوب رازنان نام دهی جزء بخش قهاب اصفهان آمده است . با نسخه ٔ بدل : رازان . اما در فرهنگ جغرافیایی ایران (ج 10) رادان ضبط است . رجوع به رادان شود. (نزهة القلوب چ اروپا مقاله ٔ ثالثه ص 51</sp
ریزنانلغتنامه دهخداریزنان . [ زَ / زْ ] (اِ) آنچه در پس در گذاشته شودتا گشوده نگردد. (از شعوری ج 2 ص 20) (ناظم الاطباء).
ارزنینلغتنامه دهخداارزنین . [ اَ زَ ] (ص نسبی ،اِ) منسوب به ارزن . نانی را گویند که از آرد ارزن پخته باشند. (برهان ). نان ارزنین . لعیعة : برآشفته اند از توترکان چه گویم میان سگان در یکی ارزنینی .ناصرخسرو.