رزیقلغتنامه دهخدارزیق . [ رُ زَ ] (اِخ ) یا رزیق بن ورد. از راویان است .محمدبن عمرو او را در سده ٔ دوم هجری دیده است . رجوع به منتهی الارب و تاج العروس ذیل ماده ٔ «رزق » شود.
رزیقلغتنامه دهخدارزیق . [ رُ زَ ] (اِخ ) یا رزیق بن هشام . از راویان است و از زیادبن ابی عیاش روایت دارد. رجوع به منتهی الارب و تاج العروس ذیل ماده ٔ «رزق » شود.
رزیقلغتنامه دهخدارزیق . [ رُ زَ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ الالهانی شامی ، که ابن حبان او را از تابعان شمرده است . وی از ابوامامة روایت دارد و ارطاةبن منذر از او روایت کرده است . (از تاج العروس ج 6 ذیل ماده ٔ رزق ). و رجوع به منتهی الارب شود.
رزیقلغتنامه دهخدارزیق . [ رُ زَ ] (اِخ ) ابوهبة. از راویان است و از ابوجعفر باقر روایت دارد. رجوع به منتهی الارب و تاج العروس ذیل ماده ٔ «رزق » شود.
رزیقلغتنامه دهخدارزیق . [ رُ زَ ] (اِخ ) از راویان است و ابوجعفر معنی بن عیسی از وی روایت کرده است . رجوع به منتهی الارب و تاج العروس ذیل ماده ٔ رزق شود.
ریزقلغتنامه دهخداریزق . [ رَ زَ ] (ع اِ) عنب الثعلب . (ناظم الاطباء). سگ انگور. یا آن با دو راء (ریرق ) است . (از منتهی الارب ). ربرق . ریرق . عنب الثعلب . (نشوء اللغة ص 28). رجوع به ریرق و ربرق و عنب الثعلب شود.
رزغلغتنامه دهخدارزغ . [ رَ زَ ] (ع اِ) ج ِ رَزَغَة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ِ رَزَغة، به معنی گِلزار و لایستان . (آنندراج ). رجوع به رزغة شود.
رزغلغتنامه دهخدارزغ . [ رَ زِ ] (ع ص ) مرد افتاده و فروشده در گل و دشواری . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد فروشده و افتاده در گِل . (از اقرب الموارد). و رجوع به رَزَغ در معنی مصدری شود.
رزیقیلغتنامه دهخدارزیقی . [ رَ ] (اِخ ) احمدبن عیسی جمال رزیقی مروزی . از اصحاب ابن المبارک است . وی از فضل بن موسی و یحیی بن واضح و جز او روایت دارد. (از لباب الانساب ).
رزیقیلغتنامه دهخدارزیقی . [ رَ ] (ص نسبی ) منسوب است به رزیق که محله ای است در مرو. (از لباب الانساب ).
طاهریلغتنامه دهخداطاهری . [ هَِ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن محمدبن عبدالواحدبن رزیق . رجوع به طاهری ابومنصور عبدالرحمن ... شود.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالحسن بن عبداﷲبن رُزَیق دلال بغدادی . از محاملی روایت کند.
دادویهلغتنامه دهخدادادویه . [ وَی ْه ْ / دو ی َ ] (اِخ ) بروایتی نام یکی از نیاکان ابوالطیب طاهربن حسین بن معصب بن رزیق بن ماهان (یا... رزیق بن اسعدبن دادویه ) است . مؤسس سلسله ٔ طاهریان . (تاریخ سیستان حاشیه ٔ ص 172). کلمه ٔ
رزیقیلغتنامه دهخدارزیقی . [ رَ ] (اِخ ) احمدبن عیسی جمال رزیقی مروزی . از اصحاب ابن المبارک است . وی از فضل بن موسی و یحیی بن واضح و جز او روایت دارد. (از لباب الانساب ).
رزیقیلغتنامه دهخدارزیقی . [ رَ ] (ص نسبی ) منسوب است به رزیق که محله ای است در مرو. (از لباب الانساب ).
برزیقلغتنامه دهخدابرزیق . [ ب ِ ] (معرب ، اِ) گروه مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جماعت . سوار. سواران . (المعرب ). ج ،برازیق . (آنندراج ) (منتهی الارب ). و این فارسی معرب است . ج ، برازق . و رجوع به المعرب جوالیقی ص 55 شود.