رسالهلغتنامه دهخدارساله . [ رِ ل َ / ل ِ ] (از ع ،اِ) رِسالة. کتاب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). مجله ای است شامل اندکی از مسائلی که از یک نوع باشد. و مجله صحیفه ای است که در آن حکم باشد. (از تعریفات جرجانی ). در اصطلاح علماء اختصاص یافته است به سخنی که مشت
رسالةلغتنامه دهخدارسالة. [ رَ ل َ ] (ع اِمص ، اِ) رِسالة. به تمام معانی رِسالَة. (ناظم الاطباء). رجوع به رِسالة شود.
رسالةلغتنامه دهخدارسالة. [ رِ ل َ ] (ع مص ) مصدر به معنی مراسلة. (ناظم الاطباء). رجوع به مراسلة شود. || مصدر به معانی رَسَل . (منتهی الارب ). و رجوع به رسل شود.
رسالةلغتنامه دهخدارسالة.[ رِ ل َ ] (ع اِ) رساله . رجوع به رساله و رسالت شود. || (اِمص ) پیغامبری و فرستگانی . (ناظم الاطباء). پیغامبری . (منتهی الارب ). پیغامبری و بدین معنی بالفتح هم آمده است . (آنندراج ). نبوت . رسولی . رسالت . (یادداشت مؤلف ). || (اِ) پیغام . (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص <
رسولیهلغتنامه دهخدارسولیه . [ رَ لی ی َ ] (اِخ ) چومه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). رجوع به چومه شود.
حاشیهفرهنگ فارسی معین(یِ) [ ع . حاشیة ] (اِ.) 1 - کناره ، کناره لباس ، ناحیه و غیره . 2 - شرحی که بر کنارة رساله یا کتاب نویسند. 3 - اطرافیان از اهل و عیال و خدمتگزاران . 4 - مصاحبان ، همدمان .
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یعقوب بن اسحاق کندی . پدر او یعقوب فیلسوف عرب رساله ای در اختلاف مواضع مساکن کره ٔ زمین برای او تألیف کرده است و این رساله شرح کتاب المساکن ثاوذوسیوس است . (عیون الانباء ج 1 ص 213
مقالهلغتنامه دهخدامقاله . [ م َ ل َ ] (ع اِ) سخن . کلام . (ناظم الاطباء). مقالة. گفت . گفتار. مقال . قول . مقالت . (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). || مبحث . (ناظم الاطباء). فصلی از کتاب یا رساله : آغاز کتاب و آن سه مقاله است . (مصنفات باباافضل ج 2
سائحلغتنامه دهخداسائح . [ ءِ ] (اِخ ) علی بن محمد علوی خراسانی صوفی مکنی به ابوبکر، از احفاد حضرت امام حسن بوده گویند اوکیمیاگری میدانسته و از ترس اولیای ملک بر جان خویش همیشه از شهری بشهری میرفته و پیش از سال 385 هَ . ق . وفات یافته است . او راست : الاصول ،
رسالهلغتنامه دهخدارساله . [ رِ ل َ / ل ِ ] (از ع ،اِ) رِسالة. کتاب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). مجله ای است شامل اندکی از مسائلی که از یک نوع باشد. و مجله صحیفه ای است که در آن حکم باشد. (از تعریفات جرجانی ). در اصطلاح علماء اختصاص یافته است به سخنی که مشت
رسالهفرهنگ فارسی عمید۱. پایاننامه.۲. کتابی که در آن مرجع تقلید، احکام مذهبی را توضیح میدهد.۳. کتاب؛ کتاب کوچک.۴. [قدیمی] نامه.
رسالهدیکشنری فارسی به انگلیسیdiscourse, disquisition, dissertation, essay, graphy _, monograph, pamphlet, paper, thesis, tract, treatise
چهارسالهلغتنامه دهخداچهارساله . [ چ َ / چ ِ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ) که چهار سال داشته باشد. که چهار سال بر وی گذشته باشد: اجذاع ؛ چهارساله شدن شتر. ارباع ؛ چهارساله شدن گوسفند. (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به چارساله شود.
چارسالهلغتنامه دهخداچارساله . [ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ) منسوب به چهار سال . (ناظم الاطباء).دارای چهارسال . (ناظم الاطباء).
زاهد ششصدهزارسالهلغتنامه دهخدازاهد ششصدهزارساله . [ هَِ دِ ش ِ ص َ هَِ ل َ / ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از ابلیس که ششصدهزار سال عبادت حق سبحانه و تعالی میکرد و بسبب انکار به لعنت گرفتار شد. (لطائف اللغه ) : زاهد ششصدهزاران ساله را
رسالهلغتنامه دهخدارساله . [ رِ ل َ / ل ِ ] (از ع ،اِ) رِسالة. کتاب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). مجله ای است شامل اندکی از مسائلی که از یک نوع باشد. و مجله صحیفه ای است که در آن حکم باشد. (از تعریفات جرجانی ). در اصطلاح علماء اختصاص یافته است به سخنی که مشت
ام رسالهلغتنامه دهخداام رساله . [ اُم ْ م ِ رِ ل َ / ل ِ ] (ع اِ مرکب ) کرکس . (از المرصع). رخمه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). غیر منصرف است بخاطر علم و مؤنث بودن . (از اقرب الموارد).