رسانة تبلیغاتadvertising mediumواژههای مصوب فرهنگستانهر نوع رسانة ارتباطی که پیام تبلیغاتی را انتقال دهد
چرسانهلغتنامه دهخداچرسانه . [ چ َ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلسواربخش کامیاران شهرستان سنندج که در 26هزارگزی شمال باختر کامیاران و یکهزارگزی باختر لون سادات واقع است . دامنه و سردسیر است و 197 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصو
رسانهلغتنامه دهخدارسانه . [ رَ / رِ ن َ / ن ِ ] (اِ) حسرت و افسوس و تأسف . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) (از برهان ). افسوس و تحسر و حسرت . (از شعوری ج 2 ص 10<
رسانهلغتنامه دهخدارسانه . [ رَ / رِ ن َ / ن ِ ] (اِ) وسیله ٔ رساندن .- رسانه های گروهی ؛ وسایل ارتباط جمعی مانند رادیو و تلویزیون و مطبوعات .
رصانةلغتنامه دهخدارصانة. [ رَ ن َ ] (ع مص ) رصانت . محکم و استوار گردیدن : رصن رصانةً. (از تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). استواری و محکمی . (از آنندراج ). محکم بودن و استوار گردیدن . (از فرهنگ فارسی معین ). رصانة عقل و جز آن ؛ استحکام و بسیاری ثبات آن . (از اقرب الموارد)
رسانهفرهنگ فارسی عمید۱. حسرت؛ افسوس.۲. اندوه: ◻︎ تو پنجاه سال از پس عمر ایشان / فسانه شنودی و خوردی رسانه (ناصرخسرو: ۴۱).
ترسانةلغتنامه دهخداترسانة. [ ت َ ن َ ] (معرب ، اِ) معرب دارسنا ی ایتالیایی است که آن هم از دارالصناعة گرفته شده است . (دزی ج 1 ص 145). ترسخانة. مستودع الذخائر و ادوات الحرب . (المنجد). معمل المراکب (دخیلة). (المنجد). جرجی زیدان
خرسانةدیکشنری عربی به فارسیسفت کردن , باشفته اندودن يا ساختن , بهم پيوستن , ساروج کردن , واقعي , بهم چسبيده , سفت , بتون , ساروج شني , اسم ذات