اُفت شنوایی رسانشیconductive hearing lossواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اُفت شنوایی ناشی از اختلال در رسانش هوایی یا استخوانی، علیرغم عملکرد بهنجار حلزون
رسانشدیکشنری فارسی به انگلیسیcommunication, conduction, conductivity, conveyance, delivery, extension, reach
رسانشواژهنامه آزادفرآیند رساندن موضوعی[ بیشتر درعلوم انسانی] وآموزش آن مثل رسانش نوآوریها - که درآن نوآوریهای جدید وراه وروش آنها آموزش داده میشود
رسانش استخوانیbone conductionواژههای مصوب فرهنگستانانتقال صدا به حلزون از راه ارتعاش جمجمه اختـ . رسا BC
اُفت شنوایی رسانشیconductive hearing lossواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اُفت شنوایی ناشی از اختلال در رسانش هوایی یا استخوانی، علیرغم عملکرد بهنجار حلزون
رسانش حالتپایاsteady-state conductionواژههای مصوب فرهنگستانرسانشی گرمایی که در آن دما و شارش گرما در هر نقطه ثابت میمانند
اُفت شنوایی آمیختهmixed hearing lossواژههای مصوب فرهنگستاناُفت شنوایی رسانشیای که با اُفت شنوایی حسی ـ عصبی همراه است
پراشنوی ویلیسparacusis Willisi, paracusis Willisiana,Willis'paracusisواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پراشنوی که در آن فرد دارای اُفت شنوایی رسانشی صداها را در محیط پرنوفه بهتر درک میکند متـ . پراشنوی کاذب false paracusis
پارامتر نظم اَبَررسانشیsuperconducting order parameterواژههای مصوب فرهنگستانپارامتر نظمی که مربوط به گذار به حالت اَبَررسانایی است
اُفت شنوایی رسانشیconductive hearing lossواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اُفت شنوایی ناشی از اختلال در رسانش هوایی یا استخوانی، علیرغم عملکرد بهنجار حلزون