لغتنامه دهخدا
رستنگاه . [ رُ ت َ ] (اِ مرکب ) جای رستن . جای روییدن . منبت . محل روییدن . خله . (یادداشت مؤلف ). عرفج . منبت . (از منتهی الارب ). مَنْبِت شاذ، قیاس مَنْبَت است . (منتهی الارب ) : تدبیر آسان برآمدن دندان کودکان آن است که ارک او را یعنی آن موضع که رست