رشاةلغتنامه دهخدارشاة. [ رَ ] (ع اِ) گیاهی است . ج ، رَشاً. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
رشایحلغتنامه دهخدارشایح . [ رَ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ رَشْحة، و این جمع شاذ است .(غیاث اللغات ) (آنندراج ). در متون دیگر دیده نشد.
رسائعلغتنامه دهخدارسائع. [ رَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ رِساعَة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ِ رِساعة، به معنی دوال بافته که زیردوال شمشیر باشد. (آنندراج ). رجوع به رِساعة شود.
رشاحلغتنامه دهخدارشاح . [ رَش ْ شا ] (ع ص ) کسی که عرق نماید. (ناظم الاطباء). در متون دیگر دیده نشد.
رصائعلغتنامه دهخدارصائع. [ رَ ءِ ] (ع اِ) رصایع. ج ِ رَصیعة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ِ رصیعة، گره لگام نزدیک عذار اسب که به منس ماند... (از آنندراج ). و رجوع به رَصیعة شود.
رصاعلغتنامه دهخدارصاع . [ رَ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن ابوالفضل غانم انصاری ، مشهور به رصاع . او راست شرحی بر حدود فقهیه از ابن عرفه و تألیفاتی دیگر. مؤلف کتاب تحفة الاخبار فی فضل الصلوة علی النبی المختار را نیز از آثار او آورده است . (از یادداشت مؤلف ).
رشاًلغتنامه دهخدارشاً. [ رَ شَن ْ ] (ع اِ) ج ِ رشاة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به رشاة شود.
پارهلغتنامه دهخداپاره . [ رَ / رِ ] (اِ) پینه که بجامه ٔ کهنه زنند. رقعه . پینه . وصله . دَرپی . خرقة. الترویم ؛ پاره دردادن جامه . (زوزنی ). اَللدّم ؛ پاره در جامه دادن . (تاج المصادر بیهقی ) : زیرا که بر پلاس نه نیک آیدبر دوخ
فرشاةدیکشنری عربی به فارسیپاک کن , ماهوت پاک کن , ليف , کفش پاک کن و مانند ان , قلم مو , علف هرزه , ماهوت پاک کن زدن , مسواک زدن , ليف زدن , قلم مو زدن , نقاشي کردن , تماس حاصل کردن واهسته گذشتن , تندگذشتن , بروس لوله