لغتنامه دهخدا
رشم . [ رَ ] (ع اِ) رَشَم . باران . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به رَشَم شود. || اثر. (اقرب الموارد). || مهر چوبین که انبار غله و خنور را بدان مهر کنند. (فرهنگ اوبهی ). جوالیقی در ذیل کلمه ٔ روشم و روسم ، رسم را به معنی مهر آورده و در حاشیه آمده است رشم به شین معجمه ا