رطبةلغتنامه دهخدارطبة. [ رَ ب َ ] (ع اِ) رطبه . قت . برسیم . یونجه ٔتر. (یادداشت مؤلف ). سپست تر. ج ، رِطاب . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سپست تر. (آنندراج ) (دهار). || (ص ) تأنیث رطب : عظام رطبة. (یادداشت مؤلف ).- قروح رطبة ؛ ریشهای تر. (یا
رطبةلغتنامه دهخدارطبة. [ رُ طَ ب َ ] (ع اِ) خرمای تر. (دهار). یکی رُطَب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به رطب شود.
رطبهلغتنامه دهخدارطبه . [ رَ ب َ / ب ِ ] (ع اِ) یونجه . سپست تر را گویند چون سبز بود و جمع او رطاب بود وابوعبید از اصمعی روایت کند که سپست تر را رطبه گویند و لیث گوید خشک آن را عرب قت گوید و بعضی گویند قت تر آن و خشک آن هر دو را گویند و اصمعی گوید: فصافص جمع
رتبةدیکشنری عربی به فارسیطلب شده , ترتيب , نظم , شکل , سلسله , مقام , صف , رديف , قطار , رشته , شان , رتبه , اراستن , منظم کردن , درجه دادن , دسته بندي کردن , انبوه , ترشيده , جلف
رتبهلغتنامه دهخدارتبه . [ رُ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ)رتبت . رتبة. پایه . (منتهی الارب ). پایه . مرتبه . (صراح اللغة). قدر و منزلت و جاه . (از شعوری ج 2 ورق 26). درجه و طبقه و مرتبه و پایه و جا
رتبةلغتنامه دهخدارتبة. [ رَ ت َ ب َ ] (ع ص ، اِ) زمین بلند و برآمده و سنگها نزدیک بهم افتاده بعضی از بعضی .(منتهی الارب ) (آنندراج ). سنگهای نزدیک بهم افتاده بعضی از بعضی . (ناظم الاطباء). و رجوع به رَتَب شود.
برسیملغتنامه دهخدابرسیم . [ ب ِ ] (ع اِ) یونجه . رطبه . فصفصه . قت . (یادداشت مؤلف ). دانه ٔ نباتی است که به رطبه ماندمگر برگ آن از رطبه بزرگتر است . (یادداشت مؤلف ).
متمعدلغتنامه دهخدامتمعد. [ م ُ ت َ م َع ْ ع ِ ] (ع ص ) متمعدة [ م ُ ت َ م َ ع ع ِ دَ ]. تر و تازه . یقال تمرمتمعد و رطبة متمعدة. (ناظم الاطباء). رطبة متمعدة، خرمای تر و تازه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مرطبةلغتنامه دهخدامرطبة. [ م َ طَ ب َ ] (ع ص ) چاه آب شیرین میان چاههای آب شور. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زمین گیاه سبزناک . (منتهی الارب ).
مرطبةلغتنامه دهخدامرطبة. [ م ُ رَطْ طِ ب َ ] (ع ص ) تأنیث مرطِّب که نعت فاعلی است از ترطیب . رجوع به مرطب و ترطیب شود.
مرطبةلغتنامه دهخدامرطبة. [ م ُ طِ ب َ ] (ع ص ) تأنیث مرطِب که نعت فاعلی است از مصدر ارطاب . رجوع به ارطاب و مرطب شود. || أرض مرطبة ، زمین بسیارگیاه سبز. (از اقرب الموارد).
قرطبةلغتنامه دهخداقرطبة. [ق ُ طُ ب َ ] (اِخ ) کوردوبا. شهری است در آرژانتین و مرکز صنعت و زراعت است . (المنجد). این شهر کنار نهر بریمیرو قرار دارد و در آن دانشگاه و رصدخانه است . جمعیت آن به سال 1954 م . سیصدهزار نفر بوده است . این شهر به سال <span class="hl"
قرطبةلغتنامه دهخداقرطبة. [ ق َ طَ ب َ ] (ع مص ) بر زمین به گردن افکندن کسی را. (منتهی الارب ). صرع بر قفا. (اقرب الموارد). || بر زمین انداختن . (منتهی الارب ). || استخوان شتر کشته بریدن . || سخت دویدن . || گریختن . || خشم گرفتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).