خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رطب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تب
فرهنگ فارسی عمید
حالت زیاد شدن حرارت بدن که گاهی با برخی تغییرات موضعی و امراض دیگر همراه است.〈 تب آوردن: (مصدر لازم) [قدیمی] مبتلا شدن به تب.〈 تب خرگوشی: (پزشکی) = تولارمی〈 تب دق: (پزشکی) = سلّ〈 تب راجعه: (پزشکی) بیماری عفونی ناشی از باکتری «اسپ...
-
تخاطب
فرهنگ فارسی عمید
به هم خطاب کردن؛ با هم سخن رودررو گفتن.
-
ترتب
فرهنگ فارسی عمید
۱. راستودرست شدن.۲. در جای خود واقع شدن.۳. پشت سر هم واقع شدن.
-
ترطب
فرهنگ فارسی عمید
مرطوب شدن؛ نمدار شدن.
-
حطب
فرهنگ فارسی عمید
۱. هیزم.۲. آتشگیره.
-
خاطب
فرهنگ فارسی عمید
۱. = خطیب۲. = خواستگار۳. = عاقد
-
خطب
فرهنگ فارسی عمید
کار بزرگ؛ امر عظیم.
-
دارالکتب
فرهنگ فارسی عمید
کتابخانه.
-
راتب
فرهنگ فارسی عمید
وظیفه؛ مستمری؛ جیره.
-
رتب
فرهنگ فارسی عمید
= رتبه
-
رطب
فرهنگ فارسی عمید
تر؛ آبدار.〈 رطبویابس: [مجاز]۱. همه چیز.۲. سخنان درستونادرست.
-
رواتب
فرهنگ فارسی عمید
= راتب
-
طب
فرهنگ فارسی عمید
علمی که دربارۀ انواع بیماریها و طریق معالجۀ آنها بحث میکند؛ پزشکی.〈 طب روحانی: (پزشکی) [قدیمی] علم به حالات قلب و علاج آفات آن و چگونگی حفظ اعتدال جسمانی و روحانی.〈 طب سوزنی: (پزشکی) از روشهای طب سنتی که از سالیان دراز در چین متداول بو...
-
عطب
فرهنگ فارسی عمید
هلاک؛ تباهی.
-
قطب
فرهنگ فارسی عمید
۱. (جغرافیا) هریک از دو طرف محور کرۀ زمین با مناطق اطراف آن.۲. مکانی که فعالیت خاصی در آن زیاد یا متمرکز باشد: قطب صنعتی.۳. (فیزیک) دو انتهای پیل یا باتری الکتریکی.۴. شیخ و مهتر قوم؛ کسی که مدار کارها به وجود او باشد.۵. (نجوم) ستارهای میان جدی و فرق...