رطوبةلغتنامه دهخدارطوبة. [ رُ ب َ ] (ع مص ) رطوبه . رطوبت . تر شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادراللغه ٔ زوزنی ) (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (دهار). تر شدن . مقابل خشک شدن . (از اقرب الموارد). تری . (دهار). || تر و تازه گردیدن . (منتهی الارب ) (از آنندراج
رطوبةدیکشنری عربی به فارسینم , رطوبت , دلمرده کردن , حالت خفقان پيدا کردن , مرطوب ساختن , تري , مقدار رطوبت هوا
رطابةلغتنامه دهخدارطابة. [ رَ ب َ ] (ع مص ) تر و تازه گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): رطابه ٔ چیزی ؛ ترگشتن آن ، مقابل خشک شدن و بمجاز گویند: رطب لسانی بذکرک . (از اقرب الموارد). رطوبت . (منتهی الارب ). رجوع به رطوبت شود. || رطب گردیدن خرما. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
پرتابهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت موشک، توپ، راکت، اژدر، گلوله، مهمات فلاخن، سنگ دستگاه ایجاد فشار، کمپرسور 198 ◄منقبضکننده
میزان الرطوبةلغتنامه دهخدامیزان الرطوبة. [ نُرْ رُ ب َ] (ع اِ مرکب ) میزان الرطوبه . نم سنج . (لغات فرهنگستان ). رجوع به نم سنج شود.