رعاتلغتنامه دهخدارعات . [ رُ ] (ع ص ، اِ) رُعاة. ج ِ راعی . نگهبان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نگهدارندگان . حارسان . (فرهنگ فارسی معین ). || ج ِ راعی . چرانندگان . چوپانان . (فرهنگ فارسی معین ). شبانان . (یادداشت مؤلف ) : هر زمان بدتر شود حال رمه چون بود از
رعاثلغتنامه دهخدارعاث . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رَعثَة و رَعَثَة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ِ رعثة. (دهار). شارحان نصاب نوشته اند که به معنی گوشواره است . (غیاث اللغات ). ج ِ رعثة. گوشواره ها. (یادداشت مؤلف ). || گلوبند. (آنندراج ) (از غیاث اللغات ). || به معنی تاج چنانکه در نصاب آورده ب
رعادلغتنامه دهخدارعاد. [ رَع ْ عا ] (ع اِ) نوعی از ماهی که با بسودن آن دست و بازو لرزان گردد چندانکه آن ماهی زنده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). عرونه ؛ قسمی ماهی که الکتریسیته دارد. (یادداشت مؤلف ). حیوان دریایی است . دیسقوریدوس گوید: ماهی دریایی است . (از ذخیره ٔ خوارزم
رعایتلغتنامه دهخدارعایت . [ رِ ی َ ] (ع اِمص ) رعایة. نگاهداشت . نگاهداری . نگاه داشتن حق کسی را. (فرهنگ فارسی معین ). نگاهداشت حق . حفظ. نگاهداری . نگهداری . نگهداشت . (ازیادداشت مؤلف ) : حقوق هواخواهی و اخلاص دولت به رعایت رسانیده شد. (کلیله و دمنه ).- <span clas
رهاطلغتنامه دهخدارهاط. [ رُ ] (اِخ ) موضعی است در ینبع. (منتهی الارب ). گویا نام جایگاهی است در ارض ینبع که سواع صنم هذیل نیز در این مکان بوده است . (از معجم البلدان ).
ابرازمندیassertivenessواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که افراد ازطریق آن احساسها و نیازهای خود را مستقیم و با رعایت احترام به دیگران بیان میکنند
پاسفرهنگ فارسی معین[ په . ] (اِ.) 1 - نگهبانی ، حراست . 2 - رعایت ، احترام . 3 - یک نوبت از چهار نوبت شب . 4 - نگاهداشت ، حق شناسی . 5 - عمل حواله دادن کسی به جایی یا کس دیگری . ؛~ خاطر کسی را داشتن رعایت حال وی را کردن .
احترام گذاشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات حترام گذاشتن، احترام گذاردن، احترام کردن، محترم شمردن، گرامی داشتن، پرستیدن ادب کردن، احترام کسی رانگاه (نگه) داشتن، رعایت احترام کردن، حرمت گذاشتن بت ساختن، نام کسی را بیوضو نبردن ارج نهادن (گذاشتن)، بزرگ داشتن، اهمیت دادن تجلیل کردن، سالروز نگهداشتن
رعایتلغتنامه دهخدارعایت . [ رِ ی َ ] (ع اِمص ) رعایة. نگاهداشت . نگاهداری . نگاه داشتن حق کسی را. (فرهنگ فارسی معین ). نگاهداشت حق . حفظ. نگاهداری . نگهداری . نگهداشت . (ازیادداشت مؤلف ) : حقوق هواخواهی و اخلاص دولت به رعایت رسانیده شد. (کلیله و دمنه ).- <span clas
رعایتفرهنگ فارسی عمید۱. امری را مهم دانستن و انجام دادن آن: رعایت نظافت.۲. (تصوف) مراقبت کردن از اعمال، احوال و اوقات.۳. [قدیمی] نگهداری و پاسبانی از کسی یا چیزی؛ به امور کشور رسیدگی کردن.
رعایتفرهنگ فارسی معین(رِ یَ) [ ع . رعایة ] 1 - (مص م .) نگاه داشتن حق و حرمت کسی . 2 - (اِمص .) نگه - داری ، پاسبانی . 3 - ملاحظه ، احترام . 4 - چرانیدن گوسفندان و حیوانات گیاه خوار.
رعایتلغتنامه دهخدارعایت . [ رِ ی َ ] (ع اِمص ) رعایة. نگاهداشت . نگاهداری . نگاه داشتن حق کسی را. (فرهنگ فارسی معین ). نگاهداشت حق . حفظ. نگاهداری . نگهداری . نگهداشت . (ازیادداشت مؤلف ) : حقوق هواخواهی و اخلاص دولت به رعایت رسانیده شد. (کلیله و دمنه ).- <span clas
رعایتفرهنگ فارسی عمید۱. امری را مهم دانستن و انجام دادن آن: رعایت نظافت.۲. (تصوف) مراقبت کردن از اعمال، احوال و اوقات.۳. [قدیمی] نگهداری و پاسبانی از کسی یا چیزی؛ به امور کشور رسیدگی کردن.