لغتنامه دهخدا
رمیم . [ رَ ] (ع مص ) پوسیده شدن استخوان . رِمّة. رَم ّ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (ص )استخوان ریزیده . ج ، رِمام . (مهذب الاسماء). استخوان پوسیده . (دهار) (منتهی الارب ). پوسیده از استخوانها. (از اقرب الموارد) : قال من یحیی العظام و هی رمیم