رفاشلغتنامه دهخدارفاش . [ رَف ْ فا ] (ع ص ) آنکه گندم را با بیل از انبار نزدیک کیال ریزد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ژرفایش سرمایهcapital deepeningواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن نسبت سرمایۀ موجود در اقتصاد بهازای هر کارگر افزایش مییابد
نباضلغتنامه دهخدانباض . [ ن َب ْ با ] (ع ص ) نبض گیرنده . پزشک .(ناظم الاطباء). نبض شناس . و این مبالغه نیست بلکه صیغه ٔ نسبت است ، چنانکه عطار و حداد. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || زننده (رگ را). رفاز. (از یادداشت مؤلف ). || لرزنده . (مهذب الاسماء).