رفتنیلغتنامه دهخدارفتنی . [ رَ ت َ ] (ص لیاقت ) گذشتنی . (ناظم الاطباء). خلاف ماندنی . مقابل ماندنی و ماندگار. کسی که رفتنش لازم باشد. (یادداشت مولف ). هر چیزی که می رود و در می گذرد. (ناظم الاطباء). گذشتنی . (فرهنگ فارسی معین ) : ورا کرد پدرود و با او بگفت که م
صاحبمنصب رفتنیlame duckواژههای مصوب فرهنگستانمقام مسئولی که جانشین او مشخص شده است و هفتههای آخر مسئولیتش را میگذراند متـ . رفتنی
روفتنیلغتنامه دهخداروفتنی . [ ت َ ] (ص لیاقت ) رُفتنَی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رفتنی و رفتن شود.
نگرفتنیلغتنامه دهخدانگرفتنی . [ ن َ گ ِ رِ ت َ / ن َ رِ ت َ ] (ص لیاقت ) مقابل گرفتنی . رجوع به گرفتنی شود.
ناپذرفتنیلغتنامه دهخداناپذرفتنی . [ پ َ رُ ت َ ] (ص لیاقت ) نپذیرفتنی . نامقبول .غیرقابل قبول . نشنودنی . که قابل اطاعت کردن نیست .
ناپذیرفتنیلغتنامه دهخداناپذیرفتنی . [ پ َ رُ ت َ ](ص لیاقت ) قبول نکردنی . غیرقابل قبول . باورنکردنی .
نارفتنیلغتنامه دهخدانارفتنی . [ رَ ت َ ] (ص لیاقت ) که رفتنی نیست . که نخواهد رفت . که نتواند رفت . ماندنی . || نکردنی . که نباید کرد. که نشاید انجام داد : بلکه از متسوقان و مضربان و عاقبت نانگران و جوانان کار نادیدگان نیز کارها رفته است نارفتنی . (تاریخ بیهقی ص <span cla
ناگرفتنیلغتنامه دهخداناگرفتنی . [ گ ِ رِ ت َ ] (ص لیاقت ) که گرفتنی نیست . مقابل گرفتنی . رجوع به گرفتنی شود.