چرکسیلغتنامه دهخداچرکسی . [ چ َ ک َ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به ولایت چرکس . مردم چرکس . (ناظم الاطباء). اهالی چرکس . رجوع به چرکس شود. || قسمی لباس . نوعی لباس .
رقاشیلغتنامه دهخدارقاشی . [ رَ شی ی / رَ ] (اِخ ) یونس بن ابی درده کاتب عیسی بن موسی . یکی از بلغای زبان عرب بود. (الفهرست ابن ندیم ).
رقاشیلغتنامه دهخدارقاشی . [ رَ شی ی / رَ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن عبدالملک بن مسلم رقاشی ... از مالک و حمادبن زید وجز آن دو روایت کرد و بخاری و ابوحاتم رازی و دیگران از او روایت دارند. مرگ رقاشی بسال 217 هَ . ق .بود. رقاشی از
حرقصةلغتنامه دهخداحرقصة. [ ح َ ق َ ص َ ] (ع مص ) گام نزدیک نهادن . || سخن زودزود و پیوسته گفتن . (منتهی الارب ).
مرقصةلغتنامه دهخدامرقصة. [ م َ ق َ ص َ ] (ع اِ) آن جای که برقصند: مرقصه ٔ صوفیه . (یادداشت مرحوم دهخدا).
قرقصةلغتنامه دهخداقرقصة. [ ق َ ق َ ص َ ] (ع مص ) خواندن سگ بچه . گویند: قرقص بالجِرْو؛ خواند سگ بچه را.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قرقسة شود.
فرقصةلغتنامه دهخدافرقصة. [ ف ُ ق ُ ص َ ] (اِخ ) حصاری است از اعمال دانیه در اندلس . (معجم البلدان ).
عرقصةلغتنامه دهخداعرقصة. [ ع َ ق َ ص َ ] (ع مص ) پویه دویدن و رقصیدن . (منتهی الارب ). رقصیدن . (از اقرب الموارد). || راه رفتن . عرقصت الحیة، مار راه رفت . (از اقرب الموارد). || (اِ) نوعی از رفتار مار. (منتهی الارب ).