رقبلغتنامه دهخدارقب . [ رَ ق َ ] (ع اِمص ) ستبری گردن . (منتهی الارب ). ستبری گردن . ج ، رُقُب . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ستبری گردن . اسم است از ارقب . (از اقرب الموارد). || (اِ) ج ِ رَقَبَة. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (متن اللغة). رجوع به رقبة شود.
رقبلغتنامه دهخدارقب . [ رُ ق ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رقیب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب )(اقرب الموارد). || ج ِ رَقَب . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به رقیب و رقب [ رَ ق َ ] شود.
رقیبلغتنامه دهخدارقیب . [ رَ ] (ع ص ، اِ) نگهبان . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از صراح اللغة) (السامی فی الاسامی ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). نگاهبان . (دهار) (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 53). حافظ. حارس
رکبلغتنامه دهخدارکب . [ رَ ] (اِخ ) یا رَکَب مصری صحابی است یا تابعی و پدر قبیله ای است . (منتهی الارب ). بنی اشعر را به سه قبیله نسبت می کنند: حنیکه و رکب و بنوناحیه . (تاریخ قم ص 283).
رقیبلغتنامه دهخدارقیب . [ رَ ] (ع ص ، اِ) نگهبان . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از صراح اللغة) (السامی فی الاسامی ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). نگاهبان . (دهار) (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 53). حافظ. حارس
رقیباتلغتنامه دهخدارقیبات . [ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رقیب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به رقیب شود.
رقیبفرهنگ فارسی عمید۱. آنکه میخواهد از کسی پیشی گیرد؛ آنکه با کسی رقابت میکند.۲. [جمع: رقیبان] هریک از دو نفری که به یک نفر عشق میروزند.۳. [قدیمی] نگهبان؛ پاسبان؛ محافظ.