چرکابلغتنامه دهخداچرکاب . [ چ ِ ] (اِ مرکب ) آب گنده و کثیف . (آنندراج ). آب ناپاک و پلید و کثیف و آب آلوده ٔ به چرک و بچربی . (ناظم الاطباء). آب چرکین . رجوع به چرک شود.
رقابلغتنامه دهخدارقاب . [ رِ ] (ع مص ) مصدر به معنی مراقبة. (منتهی الارب ). نگاهبانی کردن چیزی را. || ترسیدن : راقب اﷲ فی امره ؛ ای خافه . (ناظم الاطباء). رجوع به مراقبة شود.
رقابلغتنامه دهخدارقاب . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رَقَبَة به معنی گردن . (از فرهنگ نظام ) (از غیاث اللغات ) (آنندراج ). (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : گرد کردند سرین محکم کردند رقاب رویها یکسره کردن
رکابلغتنامه دهخدارکاب . [ رُک ْ کا ] (ع ص ، اِ) ج ِ راکب . (منتهی الارب ) (صراح اللغة) (ناظم الاطباء). رجوع به راکب شود.- رکاب السفینه ؛ کشتی سواران . (از ناظم الاطباء).|| کابوس .گویند: علاه الرکاب . (از اقرب الموارد).
رکابیلغتنامه دهخدارکابی . [ رِ بی ی ] (ع ص نسبی ) زیت رکابی ؛ روغن زیت که از شام آرند و انما قیل : رکابی لانه یحمل من الشام علی الابل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زیت که از دمشق آرند. روغن زیت که از شام آوردندی . (یادداشت مؤلف ).
رکابلغتنامه دهخدارکاب . [ رُک ْ کا ] (ع ص ، اِ) ج ِ راکب . (منتهی الارب ) (صراح اللغة) (ناظم الاطباء). رجوع به راکب شود.- رکاب السفینه ؛ کشتی سواران . (از ناظم الاطباء).|| کابوس .گویند: علاه الرکاب . (از اقرب الموارد).
رکابلغتنامه دهخدارکاب . [ رَک ْ کا ] (ع ص ) مرد شترسوار. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). مرد بسیار سوارشونده . (از اقرب الموارد). || مرد کوشش کننده . (ناظم الاطباء).
رکاباتلغتنامه دهخدارکابات . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رِکاب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به رکاب شود.