رنخیزلغتنامه دهخدارنخیز. [ رِ ] (اِ) چوب بن خیش که آهنی که سکه خوانند بر سر آن کنند. و این کلمه را زنجیر نیز خوانند و زنخیر نیز آمده (به زای معجمه در اول و رای مهمله در آخر). واﷲ اعلم . (فرهنگ رشیدی ). رجوع به رنجین شود.
رنجینلغتنامه دهخدارنجین . [ رَ ] (اِ) بندهای فلاخن یا قلاب سنگ را گویند.(فرهنگ شعوری ). || گاوآهن . (اشتینگاس ). سپار. آهن قلبه . (ناظم الاطباء). رجوع به رنخیز شود.