رهانیدنلغتنامه دهخدارهانیدن . [رَ دَ ] (مص ) رهاندن . متعدی از رهیدن و رستن . تخلیص . نجات دادن . خلاص . رهاندن . (یادداشت مؤلف ). خلاص کردن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). افلاط. (منتهی الارب ). استنقاذ. (منتهی الارب ) (دهار) (ترجمان القرآن ). انقاذ.(دهار) (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). تخلیص .
رهاندنلغتنامه دهخدارهاندن . [ رَ دَ ] (مص ) رهانیدن . آزاد کردن . نجات دادن .خلاص نمودن . آزادی دادن . (ناظم الاطباء). آزاد کردن از بند. (آنندراج ). جدا کردن . نجات دادن : وین فره [ پیر ] زبهر تو مرا خوار گرفت برهاناد ازو ایزد جبار مرا. رودک
ریهانیدنلغتنامه دهخداریهانیدن . [ دَ ] (مص ) ویران کردن . خراب نمودن . ویرانه ساختن . (ناظم الاطباء). ویران کردن . (برهان ) (آنندراج ) (از انجمن آرا).
خویشتن رهانیدنلغتنامه دهخداخویشتن رهانیدن . [ خوی / خی ت َ رَدَ ] (مص مرکب ) خود را رهانیدن . خود را خلاص کردن .
خویشتن رهانیدنلغتنامه دهخداخویشتن رهانیدن . [ خوی / خی ت َ رَدَ ] (مص مرکب ) خود را رهانیدن . خود را خلاص کردن .
نارهانیدنلغتنامه دهخدانارهانیدن . [ رَ دَ ] (مص منفی ) نرهانیدن . مقابل رهانیدن . رجوع به رهانیدن شود.
انقاذلغتنامه دهخداانقاذ. [ اِ ] (ع مص ) یک سو گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || رهانیدن کسی را از کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رهانیدن کسی را از شر و جز آن . (ناظم الاطباء). رهانیدن و نجات دادن . (از اقرب الموارد). رهانیدن . (ترجمان القرآن جرجانی ). تنقذ. استنقاذ. (از
خویشتن رهانیدنلغتنامه دهخداخویشتن رهانیدن . [ خوی / خی ت َ رَدَ ] (مص مرکب ) خود را رهانیدن . خود را خلاص کردن .
وارهانیدنلغتنامه دهخداوارهانیدن . [ رَ دَ ] (مص مرکب ) آزاد کردن . خلاص کردن . نجات دادن . بازرهانیدن . رها ساختن . خلاص بخشیدن . رجوع به وارهاندن شود.
نارهانیدنلغتنامه دهخدانارهانیدن . [ رَ دَ ] (مص منفی ) نرهانیدن . مقابل رهانیدن . رجوع به رهانیدن شود.
بازرهانیدنلغتنامه دهخدابازرهانیدن . [رَ دَ ] (مص مرکب ) نجات دادن . رهانیدن : مگر کز بند غم بازم رهانی که مردن به مرا زین زندگانی . نظامی .و رجوع به رهانیدن شود.