رهالغتنامه دهخدارها. [ رَ ] (نف ) خلاص . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). جدا. آزاد : ز شادی مبادا دل او رهاشدم من ز غم در دم اژدها. فردوسی .رها نیست از مرگ پران عقاب چو در بیشه شیر و چو ماهی در آب . <p class=
رهالغتنامه دهخدارها. [ رُ ] (اِخ ) رهاء. شهری است در جزیره مابین موصل و شام که اکنون معروف به ادسا می باشد. (ناظم الاطباء). رها شهری است خرم [ از جزیره ] و بیشتر مردمان وی ترسایان اند و اندر وی یکی کنیسه است که اندر همه ٔ جهان کنیسه ای از آن بزرگتر و آبادان تر و عجب تر نیست و سوادی خرم دارد
رهافرهنگ فارسی عمیدآزاد؛ یله؛ بیقیدوبند.⟨ رها شدن: (مصدر لازم) آزاد شدن؛ نجات یافتن از قیدوبند.⟨ رها کردن: (مصدر متعدی) آزاد کردن؛ ول کردن.
رهادیکشنری فارسی به انگلیسیfree, deliverance, disengaged, emancipation, escape, liberation, loose, redemption, release, rescue, salvation, unbound, desertion
راه چوبکِشیskidding road, skid roadواژههای مصوب فرهنگستانگذرگاهی که در آن عملیات راهسازی انجام شده است و مسیر چوبکِشی را به انبارگاه متصل میکند
تایر راهسازیoff-the-road tyre, off-the-road, OTRواژههای مصوب فرهنگستانتایر خودروهای مخصوص عملیات راهسازی و ساختمانی و معدنی
رهنگاشت 1road mapواژههای مصوب فرهنگستاننگاشت حاصل از شناسایی و ارزیابی تحولات آینده که حرکت بهسوی اهداف موردنظر را در اختیار تصمیمسازان قرار میدهد
راه کمتردد،راه کمشدآمدlightly trafficked roadواژههای مصوب فرهنگستانراهی که حجم تردد متوسط روزانة آن در سال کمتر از 15000 وسیلة نقلیه باشد
رهاطلغتنامه دهخدارهاط. [ رُ ] (اِخ ) موضعی است در ینبع. (منتهی الارب ). گویا نام جایگاهی است در ارض ینبع که سواع صنم هذیل نیز در این مکان بوده است . (از معجم البلدان ).
رهابةلغتنامه دهخدارهابة. [ رَهَْ ها ب َ ] (ع اِ) رَهابَة. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به رَهابَة شود.
رهاطلغتنامه دهخدارهاط. [ رُ ] (اِخ ) موضعی است مر نصف را از مکه . (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ). رجوع به نزهةالقلوب ج 3 ص 15 شود.
رهابةلغتنامه دهخدارهابة. [ رُ ب َ ] (ع اِ) رَهابَة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به رَهابَة شود.
رهابةلغتنامه دهخدارهابة. [ رُهَْ ها ب َ ] (ع اِ) رَهابَة. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به رَهابَة شود.
رهاطلغتنامه دهخدارهاط. [ رُ ] (اِخ ) موضعی است در ینبع. (منتهی الارب ). گویا نام جایگاهی است در ارض ینبع که سواع صنم هذیل نیز در این مکان بوده است . (از معجم البلدان ).
رهابةلغتنامه دهخدارهابة. [ رَهَْ ها ب َ ] (ع اِ) رَهابَة. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به رَهابَة شود.
رهاطلغتنامه دهخدارهاط. [ رُ ] (اِخ ) موضعی است مر نصف را از مکه . (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ). رجوع به نزهةالقلوب ج 3 ص 15 شود.
رهابةلغتنامه دهخدارهابة. [ رُ ب َ ] (ع اِ) رَهابَة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به رَهابَة شود.
رهابةلغتنامه دهخدارهابة. [ رُهَْ ها ب َ ] (ع اِ) رَهابَة. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به رَهابَة شود.
پودرهالغتنامه دهخداپودرها. [ ] (اِخ ) (توطئه ٔ...) توطئه ای که در انگلستان توسط بعض کاتولیک ها برای عزل ژاک اول و انحلال مجلس شوری بعمل آمد (5 نوامبر 1605م .).
پیرهالغتنامه دهخداپیرها. (اِخ ) دختر اپی مته و پاندوره زن دکالین (از اساطیر یونانی ) رجوع به دکالین شود. صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: بزعم افسانه پردازان یونانی نخستین زنی است که در کارخانه ٔ خلقت بوجود آمده و دختر پاندوره و اپیمیتوس بوده و بزعم اینان با پادشاه تسالیا دوکالیون ازدواج کرده است
مارهالغتنامه دهخدامارها. (اِخ ) نام قومی که در حوالی کلخید سکنی داشتند و در جنگ خشایارشا با یونانیان جزو سپاهیان وی بودند. و رجوع به ایران باستان ج 1 ص 737 و ج 2 ص 1
دیگرهالغتنامه دهخدادیگرها. [ گ ِ ] (اِخ ) (مرکب از دیگر انگلیسی و ها،علامت جمع فارسی . دیگرز =کُنَندَگان ) پیروان نهضتی مذهبی و اقتصادی که در (1649- 1650م .) در انگلستان ظهور کرد، دیگرها در آباد کردن اراضی بایر کوشش بسیار نمودن