رهدلةلغتنامه دهخدارهدلة. [ رَ / رُ / رِ دَ ل َ ] (ع اِ) واحد رهدل . (اقرب الموارد). رجوع به رهدل شود.
رعیادیلالغتنامه دهخدارعیادیلا. [ رَع ْ ] (ع اِ) رَعی ُالْاُیَّل . الافوبسکن . (از یادداشت مؤلف ). اسم سریانی رعی الابل . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به رعی الابل و رعی الایل شود.
رهدنةلغتنامه دهخدارهدنة. [ رَ دَ ن َ ] (ع مص ) درنگ کردن . تأخیر کردن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). همان رهدلة است که لام به نون قلب شده است . (از نشوءاللغة صص 51 - 52). || گرد شدن در رفتن . (از اقرب الموارد). گر