رهدهی انتقالی شبکهnetwork transfer admittanceواژههای مصوب فرهنگستانجریانی که از یک اتصالکوتاه بین یک جفت پایانه در شبکه برقرار میشود چنانچه ولتاژی یکه (unit voltage) در دو سر جفت دیگر اعمال شود
رعدهلغتنامه دهخدارعده . [ رَ دَ / دِ ] (ع اِ) رَعدَة. لرزه . جنبش . تشنج . (فرهنگ فارسی معین ). رعشه . لرزه . لرز. ارتعاش . ارتعاد. لرزش . اضطراب و آن مقدمه ٔ رعشه باشد. (یادداشت مؤلف ).
رعدةلغتنامه دهخدارعدة. [ رِ دَ] (ع اِ) رَعدَة. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (یادداشت مؤلف ). لرزه ای که از ترس و جز آن عارض شود. (از اقرب الموارد). رجوع به رَعدَة شود.
رهیدهلغتنامه دهخدارهیده . [ رَ دَ / دِ ] (ن مف / نف )نجات یافته . خلاص شده . (فرهنگ فارسی معین ). فائز. مستخلص . (یادداشت مؤلف ). منجو. (منتهی الارب ): انهیار؛ رهیده شدن . انقیاص ؛ رهیده شدن . انبشاق ؛ رهیده شدن بندآب . (تاج
رهیدةلغتنامه دهخدارهیدة. [ رَ دَ ] (ع ص ، اِ) زن جوان نازک اندام تازه روی . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || نوعی از طعام که از گندم کوفته و شیر ترتیب دهند. (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
ریهیدهلغتنامه دهخداریهیده .[ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) افتاده و ساقطشده . (ناظم الاطباء). افتاده . (برهان ) (انجمن آرا) (از آنندراج ).- ریهیده شدن ؛ ریخته شدن . (یادداشت مؤلف ). تهور. (تاج المصادر بیه