رهسپارلغتنامه دهخدارهسپار. [ رَ س ِ ] (نف مرکب ) راه سپار. راهی . عازم . روانه . (یادداشت مؤلف ).- رهسپار جایی بودن ؛ رفتن بدان جای . (یادداشت مؤلف ). رجوع به راهسپار شود.
رهسپار شدنلغتنامه دهخدارهسپار شدن . [ رَ س ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) عزیمت کردن . روانه گشتن . عازم شدن . رفتن . (یادداشت مؤلف ).- رهسپار دیار عدم یا نیستی یا آن جهان شدن ؛ مردن . (یادداشت مؤلف ).رجوع به رهسپار و راهسپار شود.
رهسپارلغتنامه دهخدارهسپار. [ رَ س ِ ] (نف مرکب ) راه سپار. راهی . عازم . روانه . (یادداشت مؤلف ).- رهسپار جایی بودن ؛ رفتن بدان جای . (یادداشت مؤلف ). رجوع به راهسپار شود.
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
دام رودلغتنامه دهخدادام رود. (اِخ ) دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 42هزارگزی باختر ششتمد و 4هزارگزی جنوب کال شور. جلگه است و گرمسیر و دارای 270 تن سکنه . آب آن از قنات
رهسپارلغتنامه دهخدارهسپار. [ رَ س ِ ] (نف مرکب ) راه سپار. راهی . عازم . روانه . (یادداشت مؤلف ).- رهسپار جایی بودن ؛ رفتن بدان جای . (یادداشت مؤلف ). رجوع به راهسپار شود.