نمای روانهایdolly shotواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نمای دوربینمتحرک که با دوربین نصبشده بر روانه فیلمبرداری شده باشد
سد پرتابblocked shot, block 8واژههای مصوب فرهنگستاندر بسکتبال، منحرف کردن توپ پرتابشده در مسیرش به سمت سبد، پیش از طی کردن قوس فرودین، بهطوریکه از گل جلوگیری شود
گشت ارزیابیsite inspectionواژههای مصوب فرهنگستانگشتی که قبل از برگزاری مناسبتها و رویدادهای گوناگون برای ارزیابی امکانات و تسهیلات یک مقصد و تطابق آن با نیازها و اولویتهای افراد و مؤسسات ذیربط برگزار میشود
روانهلغتنامه دهخداروانه . [ رَ ن َ / ن ِ ] (نف ) مرادف روان و رونده ، چنانکه کشان و کشنده و دوان و دونده . (آنندراج ) (انجمن آرا). جاری . سائل . روان : خون جگرم ز فرقت تواز دیده روانه در کنار است . سعدی .</
روانه شدنلغتنامه دهخداروانه شدن . [ رَ ن َ / ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رفتن . راهی شدن . براه افتادن . فرستاده شدن . روان شدن : برون کن از دل اندوه زمانه مگر خوشدل شوی زینجا روانه . ناصرخسرو.و یعقوب با پس
روانه ساختنلغتنامه دهخداروانه ساختن . [ رَ ن َ / ن ِ ت َ] (مص مرکب ) روانه کردن . رجوع به روانه کردن شود.
روانه گردیدنلغتنامه دهخداروانه گردیدن . [ رَ ن َ / ن ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) روانه شدن . رجوع به روانه شدن شود : نماند خوف اگر کردی روانه نخواهد اسب تازی تازیانه .شیخ شبستری .
روانهفرهنگ فارسی عمید۱. در حال رفتن؛ رونده.۲. جاری.⟨ روانه شدن (مصدر لازم) ‹روانه گشتن› روان شدن؛ رفتن؛ راهی شدن؛ به راه افتادن.⟨ روانه کردن: (مصدر متعدی) ‹روانه ساختن› روان کردن؛ راهی کردن؛ گسیل کردن؛ فرستادن.