روانگیلغتنامه دهخداروانگی . [ رَ ن َ / ن ِ ] (حامص ) جریان . سیلان . (از اشتینگاس ) (ناظم الاطباء): تقطیر؛ پیوسته روانگی بول . (منتهی الارب ).
روانیلغتنامه دهخداروانی . [ رَ ] (حامص ) جریان . سیلان . (ناظم الاطباء). رجوع به روان شود : خسروا طبعم به اقبال جمالت زنده گشت آب را آری حیات اندر روانی آمده ست . سنائی .جِرْیة؛ روانی آب . مَرَحان ؛ روانی اشک چشم . دِرّة؛ بسیاری شیر
روانیلغتنامه دهخداروانی . [ رَ ](اِخ ) از شاعران قرن دهم عثمانی است . وی در ادرنه متولد شد و بسال 930 هَ . ق . درگذشت . این شاعر معاصر سلطان سلیم خان و مورد توجه و التفات وی بود. از آثاراو منظومه ای است بنام عشرت نامه و غزلیات فراوانی نیز بدو منسوب است . و رجو
گیروانیلغتنامه دهخداگیروانی . [ گیرْ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مرکزی شهرستان سراوان . واقع در90هزارگزی جنوب خاوری سراوان نزدیک مرز پاکستان . سکنه ٔ آن 25 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8</s
روانیلغتنامه دهخداروانی . [ رَ ] (حامص ) جریان . سیلان . (ناظم الاطباء). رجوع به روان شود : خسروا طبعم به اقبال جمالت زنده گشت آب را آری حیات اندر روانی آمده ست . سنائی .جِرْیة؛ روانی آب . مَرَحان ؛ روانی اشک چشم . دِرّة؛ بسیاری شیر
روانیلغتنامه دهخداروانی . [ رَ ](اِخ ) از شاعران قرن دهم عثمانی است . وی در ادرنه متولد شد و بسال 930 هَ . ق . درگذشت . این شاعر معاصر سلطان سلیم خان و مورد توجه و التفات وی بود. از آثاراو منظومه ای است بنام عشرت نامه و غزلیات فراوانی نیز بدو منسوب است . و رجو
روانیدنلغتنامه دهخداروانیدن . [ رَ دَ ] (مص ) جاری کردن . جریان دادن . (از اشتینگاس ): اِمْعان ؛ رفتن آب و روانیدن آن . (تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به رواندن شود. || رایج کردن . سبب رایج شدن . || فرستادن . ارسال کردن . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). || مناسب و لایق شدن . سزاوار گشتن . || قابل خ
روانیدنلغتنامه دهخداروانیدن . [ رُ دَ ] (مص ) سبب روییدن شدن . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). روییدن کنانیدن . (ناظم الاطباء). رویانیدن . رویاندن . ظاهراًلهجه ای در رویانیدن است . و رجوع به رویانیدن شود.