روان کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل کردن، صاف کردن▼، روغن زدن، لیز کردن، چرب کردن، مالاندن، پولیش زدن (کردن)، پرداخت کردن، ساییدن
گروگان کردنلغتنامه دهخداگروگان کردن . [ گ ِ رَ / رُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) به گرو سپردن چیزی یا کسی را : همان نیز با باژ فرمان کنیم زخویشان فراوان گروگان کنیم . فردوسی .از من خسیس تر که بود در جهان گر ت
روان کردنلغتنامه دهخداروان کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فرستادن . گسیل داشتن . روانه کردن . ارسال کردن : اگر رسول فرستد حکم را مشاهده باشد. گفتند سخت صواب است روان کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 354). روز پنجشنبه هشتم این ماه روان کردند. (
روان گردیدنلغتنامه دهخداروان گردیدن . [ رَ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) براه افتادن . رفتن . روان شدن . روان گشتن : و جمله ٔ لشکر با سلاح و تعبیه و مشعلهای بسیار افروخته روان گردید. (تاریخ بیهقی ). || جاری شدن . جریان پیدا کردن . روان شدن . روان گشتن : عِزّ؛ روان گردیدن آب .عَمْی ؛
روان گردانیدنلغتنامه دهخداروان گردانیدن . [ رَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) روان کردن : اِظْعان ؛روان گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). اِماعة؛ روان گردانیدن . (منتهی الارب ). و رجوع به روان کردن شود.