رواکبلغتنامه دهخدارواکب . [ رَک ِ ] (ع اِ) رواکب الشحم ؛ پاره های پیه برهم نشسته در مقدم کوهان و آنکه در مؤخر کوهان باشد آن را روادف گویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
ماشین روکوبballast compactor, ballast consolidatorواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی برای کوبیدن و متراکم کردن پارسنگ سست از روی خط
راکبةلغتنامه دهخداراکبة. [ ک ِ ب َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث راکب . ج ، رواکب . (المنجد). || نهال خرما بر تنه ٔ مادر رسته و تا زمین نرسیده . (از متن اللغة)(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به راکب شود.