روایتگر

مترادف

۱. راوی، محدث
۲. داستانسرا، قصهگو

برابر پارسی

بازگو (ینده)

جست‌وجوی دقیق

روایتگر

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. راوی، محدث ۲. داستانسرا، قصهگو

روایتگر

فرهنگ سره

بازگو (ینده)

جست‌وجوی هم‌آوا

روایتگری

narration 2

واژه‌های مصوب فرهنگستان

خلق روایت و ایجاد کنش و واکنش میان سبک و پِی‌رنگ فیلم برای خلق داستان در ذهن مخاطب

پیروتر

گویش مازنی

چهار روز بعد

روتار

TIA

واژه‌های مصوب فرهنگستان

← روش تحلیل تأثیر بر روند

روتور (برق و مکانیک)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

armature, rotor

روتاری

فرهنگ فارسی عمید

۱. گردنده.۲. (اسم) انجمنی که در سال ۱۹۰۵ میلادی از صاحبان صنایع و بازرگانان بزرگ به‌منظور کمک به امور خیریه در شهر شیکاگو تشکیل شد و به‌تدریج در اغلب کشورهای جهان شعبه‌هایی تٲسیس کرد. Δ در تهران نخستین باشگاه روتاری در سال ۱۹۵۶ تٲسیس شد.

جست‌وجوی مشابه

روایتگری

narration 2

واژه‌های مصوب فرهنگستان

خلق روایت و ایجاد کنش و واکنش میان سبک و پِی‌رنگ فیلم برای خلق داستان در ذهن مخاطب

جست‌وجوی متن

narratrix

دیکشنری انگلیسی به فارسی

روایتگر

راوینا

واژه‌نامه آزاد

اهل روایت ، روایتگر

داستانگو

فرهنگ مترادف و متضاد

افسانهسرا، داستانسرا، روایتگر، قصهگو

راوی

فرهنگ مترادف و متضاد

داستانسرا، روایتگر، گوینده، محدث، ناقل

محدث

فرهنگ مترادف و متضاد

اخباری، حدیثدان، حدیثشناس، راوی، روایتگر

جست‌وجوی هم‌آغاز

روایتگری

narration 2

واژه‌های مصوب فرهنگستان

خلق روایت و ایجاد کنش و واکنش میان سبک و پِی‌رنگ فیلم برای خلق داستان در ذهن مخاطب

ترجمه مقاله