رودیلغتنامه دهخدارودی . (اِخ )حسن بن مظفربن ابراهیم رازی رودی مکنی به ابوعلی از روات است و از ابی سهل موسی بن نصر رازی روایت دارد و ابوبکربن مقری از وی روایت کند. (از لباب الانساب ).
رودیلغتنامه دهخدارودی .(اِخ ) حارث بن مسلم رودی رازی ، از روات است و حسین بن علی بن مرداس از وی روایت کند. (از معجم البلدان ).
رودیلغتنامه دهخدارودی .(ص نسبی ) منسوب به روده که محله ای (یا قریه ای ) بوده است به ری . (از انساب سمعانی ). رجوع به روده شود.
رلۀ رادیوییradio relay, radio repeaterواژههای مصوب فرهنگستانایستگاه رلهای که نشانکها/ سیگنالهای بسامد رادیویی را پس از ساماندهی عبور میدهد
رادیوی سیار شخصیprivate mobile radio, personal mobile radio, PMRواژههای مصوب فرهنگستانسامانۀ ارتباطات رادیویی سیاری که ارائهدهندگان خدمات اضطراری، ازجمله نیروی انتظامی و آتشنشانی و فوریتهای پزشکی و نیز سامانههای مسافربری، از آن عمدتاً برای نظارت بر ناوگان خود استفاده میکنند
موج حامل رادیوییradio frequency carrier wave, radio frequency carrierواژههای مصوب فرهنگستاننشانک/ سیگنال حاملی که در باند بسامد رادیویی قرار دارد
نشانفرست رادیویی چرخانrotating radio beacon, revolving radio beaconواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نشانفرست رادیویی که امواج را با چرخش کامل به تمام جهات ارسال میکند
خط انتقال بسامد رادیوییradio frequency transmission line, radio frequency lineواژههای مصوب فرهنگستانخط انتقال طراحیشده برای کار در بسامدهای رادیویی
رودیابلغتنامه دهخدارودیاب . (اِخ ) نام پدر بابک است . (فرهنگ شاهنامه ٔ ولف ) : شبی خفته بد بابک رودیاب چنان دید روشن روانش بخواب ...فردوسی .
رودینهلغتنامه دهخدارودینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) مؤلف لغت نامه نویسد: این کلمه را در هیچ یک از فرهنگها تاکنون نیافته ام ، تنها در کتاب حدودالعالم مؤلف بسال 372 هَ . ق . در دوجای این لفظ دیده میشود: «و از وی [ از موقان ] رودینه
رودیومفرهنگ فارسی عمیدفلزی سخت و شبیه کروم و کبالت که در کلوخههای طلا یافت میشود و از ترکیب با طلای سفید آلیاژی بسیار سخت و بادوام میسازد.
رودیابلغتنامه دهخدارودیاب . (اِخ ) نام پدر بابک است . (فرهنگ شاهنامه ٔ ولف ) : شبی خفته بد بابک رودیاب چنان دید روشن روانش بخواب ...فردوسی .
رودینهلغتنامه دهخدارودینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) مؤلف لغت نامه نویسد: این کلمه را در هیچ یک از فرهنگها تاکنون نیافته ام ، تنها در کتاب حدودالعالم مؤلف بسال 372 هَ . ق . در دوجای این لفظ دیده میشود: «و از وی [ از موقان ] رودینه
رودیومفرهنگ فارسی عمیدفلزی سخت و شبیه کروم و کبالت که در کلوخههای طلا یافت میشود و از ترکیب با طلای سفید آلیاژی بسیار سخت و بادوام میسازد.
دررودیلغتنامه دهخدادررودی . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عربخانه ٔ بخش شوسف شهرستان بیرجند واقع در 56 هزارگزی شمال شوسف و 18 هزارگزی خاور هشتوکان . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="
دررودیلغتنامه دهخدادررودی . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان خواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه واقع در 15 هزارگزی خاور رود و 15 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ عمومی تربت به نیازآباد. آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغ
دورفرودیلغتنامه دهخدادورفرودی . [ ف ُ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت دورفرود. عمق . گودی . ژرفا. (یادداشت مؤلف ). رجوع به دورفرود شود.
حرودیلغتنامه دهخداحرودی . [ ] (اِخ ) نام دو تن از شجاعان داود. (دوم سموئیل 23:25) (قاموس کتاب مقدس ).
حسن سردرودیلغتنامه دهخداحسن سردرودی . [ ح َ س َ ن ِ س َ ] (اِخ ) (محمد...) ابن حسین بن عبدالمطلب او راست : «ترجمه ٔ احوال ملاعلی علیاری تبریزی »که در 1333 هَ . ق . نگاشته است . (ذریعه ج 4 ص 161).<br