روسللغتنامه دهخداروسل . [ س ِ ] (اِخ ) البر... آهنگ ساز فرانسوی (1869-1937 م .) یکی از استادان بزرگ سمفونی در قرن حاضر. رجوع به لاروس شود.
نمودار هرتزشپرونگ ـ راسلHertzsprung-Russell diagramواژههای مصوب فرهنگستاننموداری که محور افقی آن دما یا شاخص رنگ و محور عمودی آن درخشندگی (luminosity) یا قدر مطلق ستارههاست اختـ . نمودار اِچآر HR diagram
پریوسللغتنامه دهخداپریوسل . [ پْری ُ / پ ِ ی ُ س ِ ] (فرانسوی ، اِ) جنسی از حشرات کُلئوپتِر هترومر از تیره ٔ هِلوپینه که مشتمل حیوانات کشیده قامت سیاه یا خرمائی و درخشنده است . این حشرات در مناطق حارّه ٔ آفریقا زیست می کنند.
راسلدیکشنری عربی به فارسیبرابربودن , بهم مربوط بودن , مانند يا مشابه بودن , مکاتبه کردن , رابطه داشتن
راسللغتنامه دهخداراسل . [ س ِ ] (اِخ ) پادشاه ناحیه ٔ سند در هندوستان : چون روزگار آیند سپری شد پسرش راسل پادشاه گشت . (مجمل التواریخ و القصص ص 120).
راسللغتنامه دهخداراسل . [ س ِ ] (اِخ ) لورد برتراند ارتور ویلیام . در سال 1872 م . در یکی از خانواده های اشرافی انگلستان بدنیا آمد. نام پدرش «ویسگنت آمبرلی » و نام مادرش «کاترین » بود که در سه سالگی هر دو را از دست داد و مادربزرگش بتربیت وی پرداخت . او بوسیله
لاگاردیلغتنامه دهخدالاگاردی . (اِخ ) پنتوس دو. ژنرال سوئدی فرانسوی اصل . مولد روسل (لانگدک ) (1530-1585م . ).
مثللغتنامه دهخدامثل . [ م َ ث َ ] (ع اِ) مانند. همتا. ج ، امثال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شبه . نظیر. (از اقرب الموارد). همتا. (ناظم الاطباء) : چون دل از دست بدادی مثل کره ٔ توسن نتوان بازگرفتن به همه خلق عنانش . سعدی .- <span
بروسللغتنامه دهخدابروسل . [ بْرو / ب ُ س ِ ] (اِخ ) تلفظی از کلمه ٔ بروکسل در لهجه ٔ فلامانی . بروکسل ، پایتخت بلژیک . رجوع به بروکسل شود.