روپاشلغتنامه دهخداروپاش . (اِ مرکب ) آنچه بر روی طعام یاحلوایی از خوردنیها پاشند برای زینت یا خوشمزگی ، چنانکه پسته ٔ خردکرده بر روی شله زرد و قیمه بر روی آش رشته . (یادداشت مؤلف ). || آنچه بر روی مسهل و منضج از دواهای خشک پاشند. (یادداشت مؤلف ).
روازلغتنامه دهخدارواز. [ رَ ] (اِ) بمعنی روار است که خدمتکار زندانیان باشد. (برهان قاطع) (از آنندراج ). مصحف زَوار است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به زَوار شود.
رواشلغتنامه دهخدارواش . [ رَ ] (اِ) رواج . (فرهنگ شعوری ) (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ) : چو ارباب صنعت که ماهر شوندهمی بایدش کار خود را رواش .؟ (از شعوری ).
روایشلغتنامه دهخداروایش . [ رَ ی ِ ] (اِمص ) رواج فروش اسباب و متاعهای باقیمت که بسهولت فروخته شوند. (ناظم الاطباء). روایی و سهولت در فروش امتعه و اثاث پرقیمت . (از اشتینگاس ).
ریوازلغتنامه دهخداریواز. [ ری ] (اِ) عدالت و داد. (ناظم الاطباء). عدالت . (آنندراج ) (از برهان ) (از انجمن آرا). || نظم . || طریقه و رسم . (ناظم الاطباء).
روپاش کردنلغتنامه دهخداروپاش کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پاشیدن بعضی چیزها بر روی طعام برای زینت یا خوشمزگی . پاشیدن از بعضی داروها بر روی دوایی مایع. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به روپاش شود.
روپاش کردنلغتنامه دهخداروپاش کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پاشیدن بعضی چیزها بر روی طعام برای زینت یا خوشمزگی . پاشیدن از بعضی داروها بر روی دوایی مایع. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به روپاش شود.