روگرداندنلغتنامه دهخداروگرداندن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) رو گردانیدن . روگردان شدن . ترک کردن چیزی را. (از یادداشت بخط مؤلف ). روی برتافتن . برگشتن : گر من از سنگ ملامت رو بگردانم زنم جان سپر کردند مردان ناوک دلدوز را. سعدی .گرتو از من
عِطْفِهِفرهنگ واژگان قرآنپهلويش (در عبارت " ثَانِيَ عِطْفِهِ " شکستن پهلو کنايه از روگرداندن است ، گويي کسي که از چيزي روي ميگرداند ، يک پهلوي خود را خم ميکند و ميشکند . )
عدولفرهنگ فارسی عمید۱. روگرداندن؛ تخطی کردن.۲. [قدیمی] انحراف؛ خارج شدن.۳. (اسم) [جمعِ عادل] = عادل۴. [جمع عدل] = عدل۱
ثَانِيَفرهنگ واژگان قرآندوم - دومی -شکننده (در عبارت " ثَانِيَ عِطْفِهِ " شکستن پهلو کنايه از روگرداندن است ، گويي کسي که از چيزي روي ميگرداند ، يک پهلوي خود را خم ميکند و ميشکند . )
نکولفرهنگ فارسی معین(نُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - برگردیدن و روگرداندن از چیزی . 2 - ترسیدن و روبرگرداندن از دشمن . 3 - خودداری کردن از پرداخت وجه حواله ، برات و مانند آن .
نکولفرهنگ فارسی عمید۱. (اقتصاد، بانکداری) خودداری از پرداخت وجه برات یا حواله.۲. [قدیمی] برگشتن و روگرداندن از چیزی.۳. [قدیمی] خودداری از جواب دادن یا سوگند خوردن.۴. [قدیمی] ترسیدن و رو برگرداندن از دشمن.