رَحمگویش خلخالاَسکِستانی: ra:m دِروی: ra:m شالی: ra:m کَجَلی: ra:m کَرنَقی: ra:m کَرینی: ra:m کُلوری: ra:m گیلَوانی: ra:m لِردی: ra:m
رَحمگویش کرمانشاهکلهری: bazaiy گورانی: bazaiy سنجابی: bazaiy کولیایی: bazaiy زنگنهای: bazay جلالوندی: bazay زولهای: bazay کاکاوندی: bazay هوزمانوندی: bazay
بُرقوزنیreamواژههای مصوب فرهنگستانتمیز کردن سطح آسیبدیده یا سوراخشده پیش از تعمیر کردن یا پنچرگیری
رعملغتنامه دهخدارعم . [ رِ ] (ع اِ) پیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پیه و چربش . (ناظم الاطباء).- ام رعم ؛ کفتار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
رعملغتنامه دهخدارعم . [ رَ ] (اِخ ) نام کوهی است در دیار نخیلة. (از معجم البلدان ). کوهی است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
رعملغتنامه دهخدارعم . [ رَ ] (ع مص ) مصدر به معنی رَعام . (ناظم الاطباء). نگهبانی کردن چیزی را. (از اقرب الموارد).
رحملغتنامه دهخدارحم . [ رَ ] (ع اِ) رِحْم . رَحِم . زهدان (و هی مؤنثة). (از ناظم الاطباء). و رجوع به رَحِم و رِحْم شود. || خویشی و قرابت و اسباب آن . ج ، ارحام . (منتهی الارب ). و رجوع به رَحِم و رِحْم شود.