پرنازلغتنامه دهخداپرناز. [ پ ُ ] (ص مرکب ) پرنخوت . پربطر. پرفیریدگی : لشکر دشمن او مویه گر و لشکر اولب پر از خنده و دلها همه پرناز و بطر.فرخی .
پرنیازلغتنامه دهخداپرنیاز. [ پ ُ ] (ص مرکب ) سخت محتاج . بسیار نیازمند : شد از رنج و تنگی جهان پرنیازبرآمد بر این روزگاری دراز.فردوسی .
رِنای هستهای ناهمگنheterogeneous nuclear RNAواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهرونوشتهای ناپیراستۀ ژنهای هستهای که توسط رِنابسپاراز II ساخته میشود اختـ . رِناس ناهمگن hnRNA