ریگناکلغتنامه دهخداریگناک . (ص مرکب ) ریگی . || جایی که دارای ریگ باشد. (ناظم الاطباء): دمث ؛ جای نرم ریگناک . نهر سهل ؛ جوی ریگناک . (منتهی الارب ). زراغن و زراغنگ ؛ زمین ریگناک . (یادداشت مؤلف ).
پرناکلغتنامه دهخداپرناک . [ پ ُ ] (ص ) آدم جوان و اول عمر را گویند. (برهان ). برنا. || (اِخ ) نام طایفه ای هم هست از ترکان . (برهان ).
رِناکلیدriboswitchواژههای مصوب فرهنگستانیک توالی تنظیمی در مولکول رِناپ که آرایش آن در حضور یک مولکول کوچک تغییر میکند و باعث تنظیم ترجمه میشود
رِنای کوچک هستهایsmall nuclear RNAواژههای مصوب فرهنگستانهریک از رِناکهایی که به همراه پروتئینها پیرایتن را تشکیل میدهند اختـ . رِناک هستهای snRNA
رِنای کوچکsmall RNA, small endogenous RNAواژههای مصوب فرهنگستانرِنای باکتریایی کوچکی که تنظیمکنندۀ بیان ژن است اختـ . رِناک sRNA
رِنای کوچک هستکیsmall nucleolar RNAواژههای مصوب فرهنگستانهریک از رِناهایی که در تغییر شکل رِنار در هستک نقش دارند اختـ . رِناک هستکی snoRNA
رِناکلیدriboswitchواژههای مصوب فرهنگستانیک توالی تنظیمی در مولکول رِناپ که آرایش آن در حضور یک مولکول کوچک تغییر میکند و باعث تنظیم ترجمه میشود