خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رَّحِيقٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رحیق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] rahiq ۱. خالص؛ بیغش.۲. (اسم) شراب بیغش؛ بادۀ ناب.
-
جستوجو در متن
-
زکند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زکنج› [قدیمی] zokand کاسۀ سفالی: ◻︎ مدح تو را به هزل نبردم به سر از آنک / نوشیدن رحیق نیاید خوش از زکند (سوزنی: مجمعالفرس: زکند).
-
شخار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [آرامی] ‹اشخار، شخیره› šaxār قلیا که از اشنان گرفته میشود و در صابونپزی به کار میرود: ◻︎ از نمک رنگ او گرفته قرار / خاکش از گرد شور گشته شخار (عنصری: لغت فرس۱: شخار)، ◻︎ چه باید تو را سلسبیل و رحیق / چو خرسند گشتی به سرکه و شخار؟ (ناصرخسرو۱:...