رقصانلغتنامه دهخدارقصان . [ رَ ق َ ] (ع مص ) پویه دویدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پای کوفتن . (المصادر زوزنی ). رقص . رجوع به رقص شود.
رقصانلغتنامه دهخدارقصان . [ رَ ] (نف ، ق ) صفت حالیه . در حال رقصیدن . (یادداشت مؤلف ) (فرهنگ فارسی معین ) : تو نبینی برگها با شاخهاکت زنان رقصان تحریک صبا. مولوی .دست می زد چون رهید از دست مرگ سبز و رقصان در هوا چون شاخ و برگ
صفحۀ رقصانswashplateواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای که با حرکت همزمانِ دَورانی و مایل، سبب هدایت بالگَرد به سمت مورد نظر خلبان میشود