رکن الدینلغتنامه دهخدارکن الدین . [ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) طغرل بن ارسلان قسیم امیرالمؤمنین . رجوع به طغرل (بن ارسلان ...) و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 531 شود.
رکن الدینلغتنامه دهخدارکن الدین . [ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) طغرل بن محمدبن ملکشاه یمین امیرالمؤمنین . رجوع به طغرل (بن محمد...) و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 521 شود.
رکن الدینلغتنامه دهخدارکن الدین . [ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) (درویش ). حاکم سبزوار. وی در سال 778 هَ . ق . به فارس رفت و از شاه شجاع کمک خواست و به کمک او در سال 779هَ . ق . به خراسان برگشت و سبزوار را مسخر کرد و خطبه و سکه بنام وی جار
رکن الدینلغتنامه دهخدارکن الدین . [ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) بکرانی . ابن رفیعالدین . رجوع به رجال حبیب السیر ص 25 و رکن الدین (ابن رفیعالدین کرمانی ) شود.
رکن الدینلغتنامه دهخدارکن الدین . [ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) بیبرس بندقداری ، ظاهر، از ممالیک بحری (جلوس : 658 هَ . ق . = 1260 م . وفات : 676 هَ . ق . = 1277 م ). (فره
رکن الدینلغتنامه دهخدارکن الدین . [ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) حجةالحق رکن الدین مبارک . رجوع به رکن الدین (مبارک ...) شود.
ابوالمکارملغتنامه دهخداابوالمکارم . [ اَ بُل ْ م َ رِ ] (اِخ ) رکن الدین . رجوع به رکن الدین ... شود.
ابوالفضللغتنامه دهخداابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) رکن الدین کرمانی حنفی . رجوع به رکن الدین ... شود.
صائن رکن الدینلغتنامه دهخداصائن رکن الدین . [ ءِ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به صائن رکن الدین هروی (مولانا...) شود.